
برای بهبودی، فقط یک زنگ به من بزن
هنوز نیاز دارم به الکلیهای دیگر زنگ بزنم
یک عضو اِیاِی میگوید استفاده از تلفن یکی از بهترین راهها برای تمرین هدف اصلی برنامه الکلیهای گمنام است. ↓
گاهی یادآوری و بازگو کردن رویدادها لازم است برای این که یادمان نرود، تلفن به غایت ابزار قوی و موثری است برای برقراری ارتباط.
اگر من هرگز شماره تلفن تازهواردان را نمیگرفتم، چه میشد؟ هیچوقت نمیتوانستم به بعضیهاشان، چنانکه بعدها بهام گفتند، کمک کنم {و آنها هم نمیتوانستند به من کمک کنند}. چه میشد اگر گروه ما، به جای دست دادن و بغل کردن و چیپ گرفتن(و دستمال کاغذی در صورت نیاز)، آنهایی که با رنج و عذاب میآیند، نادیده میگرفت؟
چه میشد اگر من درد یک تازهوارد را نمیفهمیدم و از او چیزی نمیخواستم… جز اینکه به درخواست خودش، کمک و راهنماییاش کنم؟ هیچوقت سعادت کمک به او از طریق کار کردن قدمها در مقام راهنمایش نصیبم نمیشد و فرصت تماشای تصمیمگیریهای مهم زندگی و رشدش را از دست میدادم.

چه میشد اگر اعضای گروه خانگی من پیش خودشان میگفتند خب ما که همه هوشیار شدیم، حالا باید به زندگی خودمان برسیم و نگران دیگران نباشیم؟ چه میشد اگر راهنمای من سالها پیش با یادداشت «به من زنگ بزن» همراه با شماره تلفن و تصویر قلب کوچکی در گوشهاش، سمت من نمیآمد؟ من امروز این راهنمای بینظیر را نداشتم.
اگر من آنچه را که در انجمن الکلیهای گمنام دریافت کردهام، به دیگری ندهم، درگیر زندگی میشوم و برنامه ایای را بهکل فراموش میکنم. قدمها را فراموش میکنم، ترازنامه نوشتن را و دعای قدم سوم خواندن را، مراقبه کردن… و به جای دستور دادن، مطالبه کردن یا پافشاری کردن، «پیشنهاد» دادن را.
امشب در گروهم شنیدم کسی دیگر به جلسات نمیآید و «روحش بیمار» شده است. اگر به جلسات نروم، نشریات را نخوانم، از خودم نگویم و به دیگران کمک نکنم، خطر برگشتناپذیری را به زندگی و آرامشم دعوت میکنم.
گاهی آدمها بعد از جلسهای میآیند و به من میگویند: «چه خوب از خودت گفتی!» و این با خود پیامی دارد: وقتی اعضای گروه {صادقانه} از خودشان میگویند، من دقیقاً همان چیزهایی را که نیاز دارم، میشنوم؛ بقیه هم همیناند.
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
کلیدهای پادشاهی در نجات از الکلیسم
زنگ زدن یه یک الکلی دیگر
اگر اعضای گروه خانگیام، وقتی چیپهایم را دریافت کردم، مرا با عشق و آغوش حمایت نمیکردند، هرگز احساس نمیکردم در آن محیط پذیرفته شدهام. اگر راهنمایم، مرا در تمرین قدمها با عشق راهنمایی نمیکرد، بهخصوص در زمان جبران خسارت، نمیتوانستم روحم را پاکسازی کنم و راهی برای خروج از رنجهایم بیابم.
دقیقاً به خاطر همان کاری که راهنمایم، چنین ایثارگرانه، با ساعتها حرف زدن پای تلفن با من کرد، بی آنکه حتی یک بار بهام احساس «حقارت» بدهد، کمکم کرد بزرگ شوم و مسئولیت زندگیام را بپذیرم.
بنابراین به خاطر آنچه در گروه اصلیام یاد گرفتم، که سر وقت باشم، در ردیف جلو بنشینم، از سخنران تشکر کنم، مسئولتپذیر باشم، دعا و مراقبه کنم، حالا میتوانم این پیام را به الکلی دیگری که هنوز در عذاب است، منتقل کنم. من باید با عشق هر آنچه را دریافت کردهام و آموختهام، به دیگری بدهم و لذت کمک به دیگران را تجربه کنم؛ چیپ، کیک،کار کردن قدمها و هزاران بار دست یاری به سوی دیگری دراز کردن.
و هر چقدر هم از هوشیاریام گذشته باشد، مهم نیست، هنوز نیاز دارم به الکلیهای دیگر زنگ بزنم. امشب، شماره تلفن کسی را از او میخواهم، حتی با اینکه همین حالا راهنمای سه زن هستم. باید همیشه این را به خاطر داشته باشم که وقتی کسی تقاضای کمک میکند، دستی از ایای خواهد بود تا تلفن را بردارد و پیام را به او منتقل کند.
Calling Alcoholics/Grapevine Magazine/May 2014/sender:Anonymous