پسری که پدرش معتاد بود

روایت پسری که پدرش به اعتیاد مبتلا بود

یاد گرفتم با اعتیادش کنار بیایم

    بسیاری از کسانی که در خانواده یا اطرافیان خود عزیزی درگیر اعتیاد دارند، به دلیل ناتوانی در مواجهه با آن و انگ اجتماعی حاصل از اعتیاد که در جامعه وجود دارد، نمی‌توانند رفتار خوب و مفیدی با آن شخص داشته باشند. این معمولاً منجر به تخریب و از بین رفتن روابط میان آنها می‌شود و عواقب دردناک و بعضاً مرگباری را با خود به همراه داشت. در واقع، بسیاری از این خانواده‌ها و نزدیکان ممکن است در بدترین حالت عزیز خود را به خودکشی یا اوردوز از دست دهند. این گزارش از هافینگتن پست از تجربه پسری می‌گوید که پدرش با مشکل اعتیاد دست‌وپنجه نرم می‌کرد و او با تمرین و آگاهی یاد گرفت به جای جنگ و تنش با او، رفتاری متمدنانه، درست و نتیجه‌بخش با او داشته باشد. این روایت جذاب و آموزنده را بخوانید. نویسنده: اری سولومون  Eri Solomon

    در ژوئیه 2019، با قطار از خانه‌ام در بوستون به آپارتمان پدرم خارج از شهر نیویورک رفتم. من از این ملاقات تنها یک هدف داشتم؛ اینکه به پدرم، که یک مصرف‌کننده کراک کوکائین است، کمک کنم دچار اوردز مرگبار مواد مخدر نشود. من مخصوصاً به این دلیل به نیویورک سفر کردم که برای پدرم نالوکسان (داروی مخصوص درمان اوردز مواد اپیوئیدی) و نوارهای تست فنتانیل ببرم و همین‌طور نحوه استفاده درست آنها را به او آموزش دهم.

    پسری که پدرش معتاد بود

    پس از اینکه پدرم با من در میان گذاشت که احتمالاً بسته کوکائین جدیدی که گرفته است با فنتانیل مخلوط شده است، به‌سرعت راه افتادم. فنتانیل یک ماده افیونی (اپیوئیدی) صنعتی قوی ا‌ست که منجر به تشدید بحران اوردز در سراسر کشور شده است. کوکائینی که پدرم گرفته بود، به‌جای نوعی احساس نشئگی که معمولاٌ او را پرانرژی می‌کرد، به‌سرعت او را بیهوش کرده بود. او ساعاتی بعد، کف زمین سرد بتنی زیرزمینش، بی‌خبر از زمانی که سپری شده بود، بیدار شد. من هم از ترس جانش، فوراً یک بلیت رزرو کردم.

    اعتیاد در خانواده
    این عکس نویسنده مقاله «اری سولومان» را در کنار پدرش در منزل مادر بزرگش نشان می‌دهد. سال ۱۹۹۷

    ترک داروهای اپیوئیدی


    آن آخر هفته، چند جعبه نالوکسان و یک کیسه پر از نوارهای تست  فنتانیل به پدرم دادم. به او نشان دادم که چگونه مقداری از کراک کوکائین خود را در ویتامین سی حل کند تا جواب آزمایش دقیق از آب درآید. ما در آن مدت درباره مهارت‌های کاهش آسیب، تدابیر مرتبط با مواد مخدر و فعالیت‌های حمایتی در حال رشد خودم در زمینه اعتیاد و سلامت روان گپ زدیم. این ملاقات به‌هیچ‌وجه شبیه یکی از دیدارهای معمول ما نبود. با این حال، برای محافظت از سلامت و ایمنی او ضروری بود.

    من با آگاهی از اینکه برای بهبود پدرم کار مثبتی انجام دادم به بوستون برگشتم، اما کمی بعد متوجه شدم که این دیدار کوتاه واقعاً چقدر مهم بود. این دیدار نه تنها پایه یک تحول اساسی را در رابطه ما بنا کرد، بلکه به پدرم به‌عنوان یک مصرف‌کننده مواد، نوعی احساس توانمندی و عاملیت داد.

    این است داستان پسری که پدرش معتاد بود. قبل از این سفر، صحبت‌های من و پدرم درباره مصرف مواد او همیشه پر از تنش، پنهان‌کاری و بحث و جدل بود. در بیشتر سال‌های نوجوانی‌ام بین دو حالت با پدرم در تناوب بودم؛ یا نسبت به او احساس خصومت می‌کردم یا با هزار خواهش و التماس، ناامیدانه تلاش می‌کردم او را از شرّ مواد مخدر نجات دهم. اگرچه تلاش‌های من ناشی از نگرانی صادقانه و عشق عمیق بود، این الگو غالباً ما را دچار درگیری و تعارض می‌کرد. ما سال‌ها بر سر یکدیگر فریاد کشیدیم، دعواکردیم و حرف‌های ناراحت‌کننده زیادی به هم زدیم.

    رفتار من تحت‌تأثیر پیام‌هایی بود که از خانواده و فرهنگ‌مان درباره مصرف مواد پدرم گرفته بودم. داستان غم‌انگیز پسری که پدرش معتاد بود… پیام واضح بود؛ اینکه هر آنچه بر سر پدرم آمده، تقصیر خودش است و مشکل او بازتابی از شخصیت یا میزان تعهدش به من است، اینکه اگر می‌خواست و اگر به اندازه کافی ما را دوست داشت، می‌توانست از مصرف مواد دست بکشد.

    من هم به این باور رسیده بودم که با تداوم مصرف مواد او، امکان برقراری رابطه بین ما اساساً امکان‌پذیر نیست. از دید من، شانس برقراری یک رابطه درست بین ما وابسته به این بود که او ابتدا مواد را کنار بگذارد.

    پسری که پدرش معتاد بود
    قبل از این سفر، صحبت‌های من و پدرم درباره مصرف مواد او همیشه پر از تنش، پنهان‌کاری و بحث و جدل بود. در بیشتر سال‌های نوجوانی‌ام بین دو حالت با پدرم در تناوب بودم؛ یا نسبت به او احساس خصومت می‌کردم یا با هزار خواهش و التماس، ناامیدانه تلاش می‌کردم او را از شرّ مواد مخدر نجات دهم.

    در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید

    عمق لکه‌ ننگ اعتیاد بر پیشانی معتاد

    کراک چیست؛ مخدری از کُک که دود می‌شود!

    اگر اعتیاد را یک ناتوانی بدانیم، درمان آن آسان‌تر خواهد بود


    تصمیم گرفتم این رابطه فرسایشی را تغییر بدهم

    با این حال، وقتی که سوار آن قطار شدم، تصمیم گرفتم این رابطه فرسایشی را تغییر بدهم. با تمرکز بر تمرین‌های کاهش آسیبی که آموخته بودم، تصمیم گرفتم سلامتی و شأن پدرم و همچنین عشق بی‌قیدوشرط میان‌مان را به مشکلاتی که با مصرف مواد او داشتم، ترجیح دهم. تصمیم گرفتم دست از تلاش برای تغییر او بردارم؛ تغییری که شاید هنوز آماده یا قادر به آن اعمال آن نیست و اصرارهای من، به‌جای یک گفت‌وگوی باز و حمایت سالم، تنها منجر به بحث‌وجدل‌های تلخ، بی‌فایده و قهرآمیز می‌شود. از همه مهم‌تر، من آن آخر هفته توانستم ارتباط معناداری با او برقرار کنم؛ توانستم به او نشان دهم که دوستش دارم، برایش ارزش قائلم، او را دقیقاً همان‌طور که الان هست می‌پذیرم و دیگر قضاوتش نخواهم کرد.


    دیگر دلیلی برای پنهان کردن یا انکار مصرف مواد خود نداشت


    تأثیری که این اتفاق بر رابطه ما داشت، قابلتوجه بود. پدرم بلافاصله احساس راحتی بیشتری کرد تا تجربه‌های مصرف مواد و اعتیاد خود را با من به اشتراک بگذارد. این مسئله به دو دلیل مهم بود؛ در سطح کارکردی، این ارتباط صادقانه نشان‌دهنده این بود که من اطلاعات دقیقی از موادی که او مصرف می‌کرد و تأثیرات آن داشتم. این اطلاعات به من کمک کرد بتوانم راهنمایی‌های موثرتری در زمینه کاهش آسیب به او ارائه کنم؛ مهم‌تر از آن، باعث شد که دیگر مجبور نباشیم با پنهان‌کاری، اجتناب و دروغ با یکدیگر رفتار کنیم. حالا که پدرم مطمئن شده بود به افشاگری‌هایش به‌ جای نزاع و انتقاد با کنجکاوی و حمایت پاسخ داده می‌شود، دیگر دلیلی برای پنهان کردن یا انکار مصرف مواد خود نداشت. در عوض، ما توانستیم مستقیماً در رابطه با آنچه در حال رخ دادن بود، صحبت کنیم و برای حفظ امنیت او و رویارویی با مشکلاتش با کمک یکدیگر اقدام کنیم.

    با این حال، آنچه برای من بیش از همه معنادار بود، تأثیری بود که این تغییر بر زمانی که با یکدیگر سپری کردیم، گذاشت. دیگر درگیر این نبودم که پدرم را به ترک کردن متقاعد کنم؛ در عوض به‌سادگی توانستم از همراهی و حضور او لذت ببرم. توانستم از شوخی‌های سیاسی پرشورمان، داستان‌های پرماجرای دوران جوانی‌اش که بارها و بارها تعریف می‌کند و لحظات دلنشین مراقبت، عشق و افتخاری که بین‌مان می‌گذشت، قدردانی کنم؛ مثل زمانی که با افتخار نسخه‌هایی از‌ اولین مقاله منتشرشده من را چاپ کرد تا به دوستانش نشان دهد. حالا که اعتیاد را به‌عنوان یک مشکل سلامتی و نه مسئله‌ای اخلاقی درک می‌کنم، مصرف مواد پدرم دیگر برایم دردناک نیست. می‌دانم که او همیشه مرا شدیداً و عمیقاً دوست داشته و مصرف مواد و اعتیاد او هرگز ارتباطی با این موضوع نداشته است.

    پذیرش خیلی از کارها را آسان میکند. داستان پسری که پدرش معتاد بود نیز با پذیرش وارد فاز جدیدی شد.

    پدر معتاد من
    توانستم به پدرم نشان دهم که دوستش دارم، برایش ارزش قائلم، او را دقیقاً همان‌طور که الان هست می‌پذیرم و دیگر قضاوتش نخواهم کرد.

    باورهای بنیادی افراد می‌تواند منجر به اعتیاد شود

    راهی به سوی خویشتن‌پذیری بی‌قید و شرط


    رابطه‌ای محبت‌آمیز و بدون قضاوت

    اخیراً متوجه یک تغییر عمیق‌تر در رفتار پدرم شدم؛ تغییری که نه تنها به ارتباط ما با یکدیگر، بلکه به ارتباط او با خودش و روابط اجتماعی‌اش هم مربوط می‌شود. در تمام این سال‌ها او همواره شرم عمیقی نسبت به اعتیاد خود داشت و از آن به‌عنوان یک رفتار بد یاد می‌کرد؛ او زندگی‌اش را هم همچون مجموعه‌ای از اشتباهات پی‌درپی می‌دید.

    شنیدن این حرف‌ها همواره برایم دلخراش بودند و مشتاق این بودم که برای از بردن احساس انگ درونی او راهی پیدا کنم. می‌خواستم آنچه را من می‌بینم، او هم ببیند؛ اینکه او انسانی عمیقاً دلسوز و مهربان است؛ اینکه حاضر است، بدون ذره‌ای تردید، هرکاری از دستش برمی‌آید برای دیگری انجام دهد؛ اینکه تمام دوران کودکی من پر است از ماجراجویی‌ها و چیزهای جالبی که از او آموختم. خوشبختانه، بالاخره باورهای مخرب او در حال تغییر هستند. در عوض این باورهای مخرب، پدرم در بحبوحه جنگ مواد مخدر و بحران اوردوز در کشور، نظرات سیاسی و اخلاقی خود را پیدا کرده است. در مکالماتی که با هم داریم، او درباره آسیب‌ها و مشکلاتی که به‌عنوان یک مصرف‌کننده مواد مخدر مشاهده کرده، دوستانی که به‌ مصرف بیش‌ازحد مواد و حبس‌های طولانی از دست داده، اهمیت آموزش به پزشکان و سیاستمدارها در زمینه اعتیاد و اقدامات کاهش آسیب و ضرورت بیرون آوردن مسئله اعتیاد از زیر سایهها و گفت‌وگوی آزادانه درباره آن صحبت می‌کند. پدرم فقط درباره این مسائل حرف نمی‌زند، بلکه دست به اقدامات عملی هم زده است. او مقداری نالوکسان و نوارهای تست فنتانیل را به فروشنده مواد مخدر خود داده است. حالا او هم آنها را به افرادی که در خیابان مواد مصرف می‌کنند، می‌دهد. پدرم به یک حامی توانمند تبدیل شده است که در تلاش است به نجات جان انسان‌ها کمک کند. من بسیار به او افتخار می‌کنم و قدردانش هستم.

    اگر عزیزی دارید که در حال حاضر با یک اختلال مصرف مواد دست‌وپنجه نرم می‌کند، بدانید که من این داستان را برای شما به اشتراک گذاشتم تا نشان دهم که می‌توان رویکرد متفاوت و سالم‌تری نسبت به عزیزتان و مشکل مصرف موادش در پیش گرفت؛ رویکردی که سرشار از احترام، شفقت و ارتباطی ا‌ست که همه ما سزاوار آن هستیم. شما مجبور نیستید از تهدید استفاده کنید و یا از روی خیرخواهی به آنها توپ‌وتشر بزنید. درعوض، می‌توانید رابطه‌ای محبت‌آمیز و بدون قضاوت با عزیزتان، درست در همین شرایطی که در آن هستند، برقرار کنید. بدانید که نه تنها می‌توانید با وجود تداوم مصرف مواد، در کنار آنها باشید، بلکه وقتی با خشونت، انگ اجتماعی، مجرم‌انگاری و مواد مخدر کشنده مواجه می‌شوند، بیشتر از سایر زمان‌ها به مراقبت و حضور شما احتیاج خواهند داشت.

    آن روز، هنگامی که به مقصد نیویورک سوار قطار شدم، با تمام وجود می‌خواستم جان پدرم را نجات دهم. خوشبختانه اقدامات کاهش آسیبی که آن آخر هفته انجام دادم، نه تنها به تحقق آن کمک کرد بلکه رابطه من با پدرم را نجات داد، دگرگون کرد و این امکان را به ما داد که بتوانیم ارتباطی معنادار، باز و ملایم، بدون توجه به مشکل مصرف مواد او داشته باشیم. من بابت این فرصت، عمیقاً و تا آخر عمر سپاسگزارم.

    نویسنده: اری سولومون/ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد

    https://www.huffpost.com/entry/crack-fentanyl-narcan-harm-reduction

    شخصیت معتاد چیست و چه مشکلاتی ایجاد می‌کند؟

    با شوهر الکلی چه کنم؟