
پذیرش زندگی عادی
ما بهبود پیدا میکنیم
«همینطور که بهبود پیدا میکنیم چشم انداز جدیدی از پاکی بهدست میآوریم، زندگی پس از ترک اعتیاد میتواند ماجرای جدیدی برای ما باشد.»
در حالی که واقعا مغلوب شده بودم، از طریق یک مرکز درمانی وارد برنامه بهبودی معتادان گمنام شدم. زندگی کاملا آشفته شده بود؛ ورشکسته مالی و فکری، بدون مهارت شغلی، بدون شغل. من هرگز ماشینی نرانده بودم، هرگز سوار هواپیما نشده بودم… فقط میخواستم پاک بمانم. با آغاز بهبودی به جلسات NA آمدم و بعد از مدتی یک کار آموزشی بعنوان تکنسین تلفن گرفتم.
چیزی درونم بود که میخواست موفق شوم، رویا داشته باشم، کارهای جدیدی انجام دهم و به جاهای مختلف بروم.
شاید بخشی از مشکلات من مربوط به لجاجت و خودمحوری من بود، شاید هم نبود. اما من رویاهایی داشتم. همینطور که بهبودی پیش میرفت، رویاها شروع کردند به واقعیت بهپیوندند. هنگامی که ۷ سال پاک بودم ازدواجم شکست خورد و برای مراقبت از همسر سابق و دو فرزندم شروع به این فکر کردم که چه کاری باید انجام دهم تا از نظر مالی بتوانم به زندگی ادامه دهم.
ما بهبود پیدا میکنیم
شغل پردرآمدی در سر راهم قرار گرفت و در همان زمان فرصتهایی بهدست آوردم تا کسب و کار خودم را شروع کنم. سرنوشت، بخت، خواست خدا؟ اینطور بنظر میرسید. علیرغم ترسها و جنگهای من در مسیر بهبودی، کارها جور میشد، کسب و کار رشد میکرد و باید بگویم همه چیز بسیار فراتر از آنچه که خوابش را میدیدم، اتفاق افتاد.
تمام این مدت، من به جلسات NA میرفتم، سعی میکردم بفهمم چگونه از برنامه استفاده کنم . قدمها، خواست نیروی برترم، خدمت به تازه واردان… در حالی که مقدار زیادی از خواست من نیز در حال کار کردن بود، ادامه مسیر چندان آسان نبود!
اعتقاد دارم این کلید بهبودی است: ایجاد تعادل بین خواستن چیزها و از سوی دیگر دانستن اینکه چه وقت درست است و چه وقت نیست. وقتی کارها انجام نمیشوند خیلی وقتها خود من وارد میشوم و سعی میکنم کارها را ردیف کنم، در حالی که همه چیز سر جای خود هستند.

اعتقاد شخصی من اینست که زندگی به یک طریقی جلو میرود، روز به روز، لحظه به لحظه، و درون من یک راهنما هست که راهی را که باید بروم به من نشان میدهد. در زمانهایی در زندگیام واقعا در برابر آن ایستادهام، در زمانهای دیگر مخالف هر چه روی داده بودهام. بعد از سالها خودمشغولی، بالاخره یاد گرفتم که باید با جریان پیش روم. من خوش شانس بودهام، شاید خوشبخت، اما به این باور رسیدهام که تمام زندگی ما توسط یک نیروی نادیده (که زندگی های ما را لمس میکند) هدایت میشود.
برنامه معتادان گمنام راه زندگی را به من نشان داد
وقتی ساکت هستم، به صدای درونم گوش میدهم، وقتی فرصتها میآیند و درست بهنظر میرسند، از آنها استفاده میکنم. از دنبال کردن آنچه واقعا میخواهم، واهمهای ندارم. زندگی برای زندگی کردن است، فریادی دور از جایی که از آن آمدهام.
من در بهبودی هر چیزی را که واقعا میخواستم انجام دادهام، هر جا که میخواستم رفتهام. تا وقتی که زنده باشم همین کار را ادامه خواهم داد، گرچه مهمترین چیزها برای من با پیشرفت بهبودی تغییر کردهاند.
خیلی وقتها به گذشته و زندگی آشفتهای که در زمان اعتیاد داشتم فکر میکنم و به آنچه بعد از آن روی داده. هرگز چنین چیزی را باور نمیکردم. برای آنچه این زندگی جدید را ممکن ساخت، من همیشه قدردان انجمن معتادان گمنام هستم. بدون راهنمایی این برنامه، من گم شده بودم. انجمن انای راه زندگی را به من نشان داد و زندگی به بهترین نحو را.
داستان ادامه دارد: لحظه به لحظه، روز به روز. چه کسی میداند بعداً چه چیز روی خواهد داد. عجب ماجرایی! برو به دنبالش!
Eamon W (با 28 سال پاکی در زمان نوشتن مقاله)
منبع: Inniú (A Newsletter for NA in Ireland), March 2011
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید: