
امروز من یک شمع روشن میکنم/۲۳ مهر
در نقطه بخصوصی از مشروب خواری، هر یک از الکلیها به مرحلهای میرسند، که پس از آن حتی قویترین خواستهی ترک الکل هم دیگر به هیچ وجه کاری از پیش نمیبرد و این حالت غمانگیز مدتها قبل از آن که روح الکلی از آن باخبر شود اتفاق افتاده است.
(کتاب الکلیهای گمنام، ص۲۴)
نقل قول از کتاب ساعت به ساعت
گاهی تنها کاری که باید بکنیم، این است که مصرف نکنیم، جلو خودمان را بگیریم، در جلسات مختلف شرکت کنیم و به آنها بگوییم که «مصرف نمیکنم، جلو خودم را گرفتم و به جلسه دیگری آمدهام چرا که شما به من گفتهاید در این موقعیتها چنین کنم.» ما بالاخره جواب خواهیم گرفت.
کمکم کنید تا وقتی اوضاع سخت و پیچیده میشود، قدمهای لازم را بردارم و همان کنم که اعضای برنامه به من میگویند.
جامعه شفابخش
امروز من یک شمع روشن میکنم و آن شمع خودمم. من شعله خودم را روشن نگه میدارم. رو به سوی نور و عشق و نیکی برمیگردانم. چرا که امروز مجال ناامیدی نیست. اصلاً گیرم که من تمام زشتیهای جامعه را میبینم و تمام بیماریهایش را تشخیص میدهم، چه فایدهای برای خودم و دیگران دارد؟ شفای جامعه در گرو شفای من است. درست مثل زندگی که هر روزش باید برای همان روز باشد، شفای جهان در گرو شفای یک به یک افراد است. هر بار، فکری مثبت و عاشقانه در سر میپرورانم، این فکر با هستی یکی میشود و به جنبش درمیآید. و این اصلاً ماورایی نیست؛ تنها کاری که باید بکنم این است که کنار دیگری بنشینم و به صورتش نگاه کنم و ببینم افکارش چقدر بر من تأثیر میگذارد. حالا این منم که فرمانبردار ساز و کار درونی خویش و تأثیر آن بر خودم و دیگرانم. حالا موهبت، خود منم.
(دکتر تیان دایتون)
بیشترین وقت ما با خودمان صرف میشود. آیا منطقی نیست که کمی به این رابطه بها دهیم؟ من بهترین دوست خودمم و برای دوستی با خودم ارزش قائلم.
مشروب خواری نامعقول
او اغلب در تمام موارد، معقول و متوازن است، اما اگر پای مشروب در میان باشد تبدیل به آدمی خودخواه و ناصادق میشود. او غالباً از استعداد سرشار و قدرتی ویژه برخوردار است. به فنون و رموز مختلف آگاهی دارد و آینده کاری درخشانی در انتظارش می باشد. او از تمام این استعدادهای خدادادی برای تامین آینده خود و خانوادهاش به نحو احسن استفاده می نماید و سپس با یک سری مشروب خواری نامعقول تمام رشتهها را پنبه میکند.
(کتاب الکلیهای گمنام، ویرایش چهارم، صفحه ۲۱)
اندیشه امروز
قهرمان سریال «پسر نابغه» (The Prodigal Son) از خانهاش فرسنگها فاصله میگیرد و زندگیاش را با الکل به آشوب میکشد. این کاری است که ما میکنیم. زندگیمان را به آشوب میکشیم. پسر نابغه وقتی به خودش آمد، تصمیم گرفت به دنبال پدرش برود. این کاری است که ما در اِیاِی میکنیم. پسر نابغه به خودش آمد. آن آدم الکلی، خودِ واقعی او نبود. این آدم عاقل هوشیار و محترم خود واقعی اوست. به همین خاطر است که ما در ایای خوشحالیم.
آیا من به خودم آمدهام؟