این نیز بگذرد/۱۷ آبان
کاش میتوانستم در تو به دنبال خودم نباشم تا بتوانم توی واقعی را ببینم. (دیوید برندون)
میل به کنترل و تغییر آدمهای اطرافمان مشکلات بزرگی را در روابطمان به وجود خواهد آورد. وقتی عزیزانمان، آنهایی که دوستشان داریم، از خودشان پیش ما میگویند، ما به فکر آنچه خودمان دوست داریم آنها بگویند، هستیم و همین باعث میشود که آنها را درست نشنویم. نیاز به امنیت و تعهد اینکه ما را ترک نمیکنند، باعث میشود که عزیزانمان را بازیچه خود کنیم. خودمان فکر میکنیم که نیتمان پاک است. میگوییم که فقط خوبیشان را میخواهیم و فقط داریم سعی میکنیم از خودمان محافظت کنیم یا کمک کرده باشیم. اما از اثراتی که رفتارمان بر روابطمان دارد، غافل میمانیم. و گویا بیشتر با نزدیکترهایمان گرفتار این شکل رفتارهای خودمحورانه هستیم. تغییر ما در گرو این است که کمکم این زنجیر کنترل بر دیگران را رها کنیم. میتوانیم تمرکزمان را بیشتر بگذاریم روی درک کردن چیزهایی که دیگران به ما میگویند، نه تغییر فکر و احساس آنها. صمیمیت یعنی یکدیگر را عریان دیدن و تفاوتها را و شباهتها را شناختن. مستلزم این است که طرفین اجازه داشته باشند راه خود را بروند.
من کنترل عزیزانمان را کنار میگذارم و برای امنیت و آرامش به نیروی برترم رجوع میکنم.
♠ ♠ ♠
این نیز بگذرد: پذیرش
وقتی مشکلات شخصی در بحثهای گروهی مطرح میشود، معمولاً کسی این اصطلاح را به یاد میآورد: «این نیز بگذرد.» ما وقتی میخواهم به موضوعات ناخوشایند اشاره کنیم، از این اصطلاح استفاده میکنیم، اما در مورد تجربههای شادتر هم کاربرد دارد. معنایش این است که هیچچیز پایدار نمیماند.
وظیفه ما در قبال خودمان این است که تمام موقعیتها را مفید و سودمند ببینیم، چه در زمان وقوع خوب به نظر بیایند، چه بد. آنچه امروز ناامیدی به نظر میآید، شاید فردا فرصتی باشد. و ما نمیتوانیم همیشه اطمینان حاصل کنیم که فرصت فوق العاده امروز، گزندی پنهان در خود نداشته باشد.
مسلم است که همه چیز میگذرد. ما باید از همه چیز، خوبی را بیرون بکشیم و بگذاریم ناخوشایندیها در گذشته محو شوند.
هر چه امروزِ من است، بدون شک در یک شبانهروز پیشرو با تلاش من تغییر خواهد کرد. هیچ کدام از ما تا ابد اسیر و گرفتار هیچ مشکلی نمیمانیم.
(ترجمه از کتاب walk in dry places)
◊ ◊ ◊
اندیشه امروز
ما الکلیها روی یک چرخ و فلک بودیم، همینطور میچرخیدیم و میچرخیدیم و نمیتوانستیم پیاده شویم. آن چرخ و فلک همچون جهنمی است روی زمین. در اِیاِی، من وقتی یاد گرفتم هوشیار بمانم، توانستم از چرخ و فلک پیاده شوم.
هر صبح به درگاه آن قدرت برتر دعا میکنم که کمکم کند هوشیار بمانم. و از آن قدرت، نیرویی را دریافت میکنم که هرگز از خودم نمیتوانستم بگیرم. به وجود آن قدرت شک نمیکنم. ما وقتی دعا میکنیم، با خلاء حرف نمیزنیم. و آن قدرت وجود دارد، اگر ما از آن بهره ببریم. آیا برای همیشه از چرخ و فلک مشروبخواری پیاده شدهام؟
(ترجمه از کتاب Twenty-Four Hours A Day)