بهبودی اتحاد خدمت

بهبودی اتحاد خدمت/۳ بهمن

قدم دوازدهم ما، یعنی انتقال پیام، خدمت اصلی انجمن ای‌ای است؛ این هدف اصلی و دلیل اصلی بودن ماست.

(کتاب زبان دل، صفحه ۱۶۰ نسخه انگلیسی)

خدا را شکر می‌گویم به خاطر آنها که پیش از من وارد ای‌ای شدند و به‌ام گوشزد کردند که هرگز سه میراث انجمن یعنی بهبودی، اتحاد و خدمت را فراموش نکنم. در انجمن تابلویی به دیوار نصب بود که این سه میراث را این‌چنین توصیف می‌کرد: «یک صندلی سه‌پایه را برمی‌داری و سعی می‌کنی تعادل آن را تنها روی یک یا دو پایه حفظ کنی. سه میراث ما باید کامل و بی‌نقص رعایت شود. در بهبودی، ما با هم هوشیار می‌شویم؛ در اتحاد، ما در جهت خیرِ قدم‌ها و سنت‌هایمان همکاری می‌کنیم و با خدمت، سخاوتمندانه آنچه را به‌مان داده شده، نثار دیگری می‌کنیم.» یکی از موهبت‌های اصلی زندگی من این است که می‌دانم هیچ پیامی نمیتوانم بدهم، مگر آنکه در هماهنگی با اصول ای‌ای به بهبودی دست پیدا کنم.

(از کتاب Twenty-Four Hours A Day)

از کتاب Keep It Simple

ما نه فقط برای نثار کردن تمایل داریم، بلکه پذیرای دریافت از دیگران نیز هستیم. (کتاب On Hope)

بسیاری از ما در دوران اعتیادمان به قدری از دیگران استفاده کرده‌ایم که حالا شاید نتوانیم دیگر از کسی چیزی بخواهیم.

به خاطر همین ترس از درخواست کمک از دیگری شاید نیازهایمان برآورده نشود. در واقع، بسیاری از ما نثار کردن را به دریافت کردن ترجیح می‌دهیم. در بهبودی، باید فرق میان دادن و گرفتن را یاد بگیریم. نثار کردن به دیگران به همان اندازه مهم است که دریافت کردن. هر چه به لحاظ معنوی رشد می‌کنیم، یاد می‌گیریم هدایا و کمک‌های دیگران را بپذیریم. موهبتِ هوشیاری این را به ما می‌آموزد. ما باید موهبت‌ها، هدایایی را که جهان به‌مان می‌دهد، بدون شرمساری بپذیریم. این حق ماست.

خداوند ما را دوست دارد و اگر بخواهیم، هر چه دوست داشته باشیم به‌مان می‌دهد.


زندگی مفهوم تازه ای پیدا میکند، وقتی که شاهد بهبودی مردم هستیم و می‌بینیم آنها هم به نوبه‌ی خود به دیگران کمک می‌کنند. وقتی که می‌بینیم احساس تنهایی از میان رفته است و مشاهده می‌کنیم که انجمن دوستانه‌ای در کنارمان پا گرفته است و دوستان زیادی دور و بر خود داریم. این تجربه‌ای است که نباید آن را از دست بدهید. تماس مداوم با تازه واردان و دیگر دوستان، نقطه‌ی روشنی در زندگی ماست.

(کتاب الکلی‌های گمنام، کار کردن با دیگران، صفحه ۸۹)