
اصول، نه شخصیتها/۳۰ دی
مضحک است که بعضی از الکلیهای «ارزشمند» ما گاهی «کمارزشتر»ها را قضاوت میکنند. تصور کن یک الکلی را که الکلی دیگری را قضاوت میکند.
(از کتاب زبان دل)
بازتابهای روزانه
من که هستم که بخواهم دیگری را قضاوت کنم؟ وقتی اولین بار وارد انجمن شدم، همه را دوست داشتم. به هر حال، ایای قرار بود به من کمک کند زندگی بهتری را بدون وابستگی به الکل در پیش بگیرم. اما حقیقت این بود که امکان نداشت من همه را دوست داشته باشم و همه من را. هر چه در انجمن بزرگتر شدم، یاد گرفتم که همه را تنها با گوش دادن به حرفهایی که برای گفتن داشتند، دوست داشته باشم. فهمیدم شاید آن آدمی که آن طرف سالن یا این که کنارم نشسته، همان برگزیده خدا باشد که قرار است پیامی را که امروز نیاز من است، بهام برساند. همیشه باید این را به خاطر داشته باشم که اصول را به شخصیتها ترجیح دهم.
اندیشه امروز
وقتی به دورانی که الکلیهایی حرفهای بودیم، نگاه میکنیم، باید این را بدانیم که زندگیمان آشفته بود، چون خودمان از درون آشفته بودیم. مشکل از خود ما بود، نه زندگی. زندگی در جای خودش خوب بود، این نگاه ما به زندگی بود که اشتباه بود. داشتیم از ته لیوان مشروب به آن نگاه میکردیم و تصویر طبعاً کج و کوله بود. نمیتوانستیم زیبایی و خوبی و هدفی را که در جهان هست، ببینیم، چرا که نگاهمان تیره و تار بود. انگار در خانهای بودیم که شیشه پنجرههایش تنها یک طرف را نشان میداد و نه طرف دیگر را. مردم میتوانستند ما را ببینند، اما ما نمیتوانستیم بیرون و آنها را ببینیم، ببینیم که معنای زندگی برای آنها چیست و برای خودمان چه باید باشد.
آن موقع کور بودیم، اما حالا میتوانیم ببینیم. آیا حالا میتوانم زندگی را همانگونه که هست، ببینم؟
(از کتاب Twenty-Four Hours A Day)
رهایی و شعف
به نظر ما شادمانی و خنده بسیار مفید است. وقتی به خاطرات دردآور و غم انگیز زندگی قبل از هشیاری خود قهقهه میزنیم افرادی که از بیرون به ما نگاه میکنند، بسیار متعجب میشوند. اما چرا نخندیم؟ ما بهبود یافتهایم و به بهبودی دیگران هم کمک کردهایم. چه دلیلی بهتر از این برای شاد بودن میتواند باشد؟
(کتاب الکلی های گمنام، خانواده پس از آن، صفحه ۱۳۲)