
بروننگری/۱۸ آذر
ما تقاضا میکنیم از اراده شخصی فارغ شویم و حواسمان هست که تنها به دنبال خواستههای خودمان نباشیم. میخواهیم که به همه یاری رسانده شود. حواسمان هست که فقط برای اهداف خودخواهانه خود دست به دعا نبریم.
(کتاب الکلیهای گمنام، صفحه ۸۷)
وقتی الکلی بودم، اجازه داده بودم خودخواهی بر تمام زندگیام حکمفرما باشد. آنقدر به الکل و رفتارهای خودخواهانه دیگرم وابسته بودم که آدمها و اصول اخلاقی برایم در درجه دوم اهمیت قرار داشت. حالا که فقط برای «اهداف خودخواهانه» خودم دعا نمیکنم و خوبی دیگران را میخواهم، تمرین میکنم وابستگیهای خودخواهانهام را کنار بگذارم، به دوستانم اهمیت بدهم و خودم را برای روزی آماده کنم که باید از تمام وابستگیهای این دنیایی فارغ شوم.
اندیشه امروز
من که هستم که دیگران را قضاوت کنم؟ آیا در زندگی به جایی رسیدهام که ادعا کنم پاسخ تمام پرسشها را میدانم؟ دقیقاً بر عکس. وقتی به اِیاِی آمدم، زندگیام یک شکست مطلق بود. تمام اشتباهاتی را که یک آدم میتواند مرتکب شود، مرتکب شده بودم. تمام راههای غلط را رفته بودم. با توجه به این کارنامه، آیا آدم مناسبی برای قضاوت دیگری هستم؟ در اِیاِی یاد گرفتم که آدمها را قضاوت نکنم. من خیلی وقتها اشتباه میکنم. آدمها با نتیجه اعمالشان قضاوت میشوند. به من ربطی ندارد. آیا امروز در قضاوتم نسبت به دیگران منصفتر شدهام؟
(از کتاب Twenty-Four Hours A Day)
حس تعلق
شاید بتوان گفت یکی از بزرگترین پاداشهایی که آدمی از مراقبه و نیایش دریافت میکند، حس تعلق است.
(از کتاب دوازده و دوازده)
همین است؛ تعلق! بعد از یک جلسه مراقبه من میدانستم احساسی که تجربه کردم، حس تعلق بود، چرا که بینهایت آرام بودم. از درون ساکتتر شدم و مشتاقتر به چشمپوشی از ناراحتیهای جزئی.
حالا قدر حس شوخطبعیام را میدانم. آنچه در تمرین روزانهام تجربه میکنم، لذت محض از تعلق به جریان خلاقه جهان خداست. چقدر خوب است که مراقبه و نیایش بخشی از شیوه زندگی اِیاِی است.
نقل قول از کتاب Pocket Sponsor
هر آدمی که تو در زندگیات میبینی، در مرحله بهخصوصی از زندگیاش قرار دارد، مرحلهای که تو شاید از سر گذرانده یا هنوز به آن نرسیده باشی. بنابراین قضاوت آنها بر اساس استانداردها و تجربهی خودت نه تنها عادلانه نیست، بلکه میتواند خشم و استیصال بیمورد به وجود بیاورد.
من با آنهایی که دوست دارم کنار بگذارم، تمرین بردباری میکنم.
ترجمه: آزاده اتحاد