
من عشق بی قید و شرط را پیدا خواهم کرد/۲۰ خرداد
تنهایی و احساس آسیبپذیری. همچون دو موضوع مختلف، این دو بخش من در وجودم متحد میشود و بذر میل به عشق بی قید و شرط را در من میکارد.
(مری کِیسی)
چقدر ما راحت در تله شک به خود میافتیم، این ترس به سراغمان میآید که ناتوانیم و دوستداشتنی نیستیم، یا شاید هر دو. چقدر زیاد پیش میآید که در صورت دوستان یا محبوبمان در پی تأیید و عشق باشیم.
بیگانگی ما با خودمان، با دیگری، با روح خدا که همه جا هست، منجر به نارضایتی ما میشود. وقتی روحها همدیگر را لمس میکنند، عشق متولد میشود، عشق به خود و عشق به دیگری. تنهایی زمانی پدید میآید که ما موانعی به وجود میآوریم که ما را از دوستان و خانوادهمان جدا میکند. و تنها خود ما هستیم که میتوانیم این موانع را برداریم تا عشق بدهیم و عشق بگیریم.
بهبودی به ما ابزار عشقورزی را میدهد، اما ما باید شهامت به خرج بدهیم و آنها را برداریم. گوش دادن به دیگران و به اشتراک گذاشتن خود، آغاز فرایند عشقورزی است. اگر این ما باشیم که خطر عشق دادن را پیش از گرفتن به جان بخریم، از جستجوی دائمی برای عشق در صورت دیگران خلاص میشویم.
من امروز دیگر صبر نمیکنم که دوست داشته شوم. خودم تمام و کمال به دیگری عشق میورزم. و شک نمیکنم که آیا دیگری هم مرا دوست دارد یا نه. احساسش میکنم.
من عشق بی قید و شرط را پیدا خواهم کرد.
(از کتاب Each Day a New Beginning)
بازتاب امروز
اگر فقط همین امروز را زندگی کنم، دیگر ترس نگرانی بابت اینکه فردا چه اتفاقی خواهد افتاد، به سراغم نمیآید. تا زمانی که بر فعالیتهای امروزم تمرکز کنم، در ذهنم جایی برای نگرانی باقی نمیماند. سعی میکنم هر دقیقه امروز را با چیزی پر کنم. بعد، وقتی روز به پایان میرسد، میتوانم برگردم و با رضایت، آرامش و قدردانی به آن بنگرم. آیا گاهی به احساسات بد پر و بال میدهم تا دلم برای خودم بسوزد؟
امروز دعا میکنم
که از بازی دلسوزی برای خود رها شوم و همین امروز را زندگی کنم. که از سپیده تا شب، تمرکزم بر چیزهای خوب باشد و یاد بگیرم از آنها حرف بزنم و بابتشان شکرگزار خدا باشم. که وقتی میبینیم به جای قدردانی از خوبیهای زندگیام، دارم بیشتر گله و شکایت میکنم، مچ خودم را بگیرم.
امروز به خاطر خواهم سپرد…
که امروز خوب است.
(از کتاب A Day At A Time)