
دیگر افسوس گذشته را نمیخورم/۲۳ اسفند
از گذشته خود پشیمان نخواهیم بود و آرزوی فراموش کردنش را هم نخواهیم کرد.
(کتاب الکلیهای گمنام، صفحه ۸۳)
به محض اینکه هوشیار شدم، فهمیدم که زندگیام تا چه اندازه بیهوده بوده و چقدر احساس گناه و پشیمانی در خودم دارم. قدم چهارم و پنجم برنامه در التیام دادن آن پشیمانیهای دردسرساز خیلی کمکم کرد. فهمیدم خودمحوری و نداشتن صداقت تا حد زیادی نتیجه مشروب خوردن و الکلی بودنم است. حالا میبینم که حتی ناراحتکنندهترین تجربههای زندگیام میتواند حکم طلا را داشته باشد؛ چون حالا که هوشیارم، میتوانم آن تجربهها را با دوستان الکلیام، به خصوص تازهواردان به اشتراک بگذارم و کمکشان کنم. حالا که چند سال از هوشیاریام در ایای میگذرد، دیگر افسوس گذشته را نمیخورم؛ تنها سپاسگزارم که به عشق خدا و کمکی که میتوانم در انجمن به دیگران بکنم، آگاهم.
از کتاب Twenty-Four Hours A Day
اندیشه امروز
وقتی پا به ایای گذاشتیم، اولش زندگی هوشیارانه به نظرمان عجیب میآمد. با خودمان فکر میکردیم که زندگی بدون مشروب واقعاً چطور میتواند باشد. اولش، زندگی هوشیارانه غیرعادی به نظر میرسید. اما هر چه بیشتر در ایای میمانیم، این شکل زندگی طبیعیتر به نظر میرسد. و حالا میدانیم که زندگی ما در ایای، هوشیاری، انجمن و اعتقاد به خدا و آن تلاش برای کمک به یکدیگر، طبیعیترین شکل زندگی است. آیا باور دارم که این همان زندگیای است که خدا برای من میخواهد؟
مراقبه امروز
یاد میگیرم که بر خودم غلبه کنم، چرا که هر ضربهای که به خودخواهی وارد شود، منِ واقعی، جاودانه و مانا را خواهد ساخت. وقتی بر خودم غلبه میکنم، به آن قدرتی که خدا در روح من دمیده، دسترسی پیدا میکنم. و آنوقت من هم پیروز میشوم. سختیهای زندگی آنقدر به مبارزه احتیاج ندارد مشکل از خودخواهی خودم است.
نیایش امروز
دعا میکنم که از خدا اطاعت کنم و با او قدم بردارم و به او گوش دهم. دعا میکنم که بتوانم بر خودخواهیام غلبه کنم.
به آخر خط رسیدن
وقتی به آخر خط رسیدم، چشمهایم به حقیقت روشن شد و مشتاق شدم تجربهای متفاوت را برای خودم رقم بزنم. این تجربه تازه، ایای بود. زندگی جدید من در انجمن تا حدی شبیه یاد گرفتن دوچرخهسواری برای اولین بار بود: ایای چرخهای آموزش و دست حامی من شد. اینطور نبود که آن زمان خیلی به کمک احتیاج داشته باشم؛ فقط نمیخواستم دوباره به آن شکل آسیب ببینم. میل به جلوگیری از دوباره رسیدن به آخر خط در من قویتر از میل به مشروبخوری بود. اصلاً در آغاز، همین، من را هوشیار نگه میداشت. اما بعد از مدتی دیدم که دارم قدمها را با بالاترین حد تواناییام کار میکنم. خیلی زود متوجه شدم که دیدگاهها و رفتارم در حال عوض شدن است، هر چند کند و آهسته. بالاخره یک روز با خودم و دیگران راحت شدم و زخمهایم کمکم خوب شد. از خدا به خاطر چرخهای آموزش و دست حامیای که انجمن الکلیهای گمنام نام داشت، سپاسگزارم.
ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد