
من نمیتوانم جهت باد را عوض کنم/۱ آذر
«ما به سادگی میتوانیم در اجرای برنامه معنویمان کمی از سختگیری خود بکاهیم و به دستاوردهای پیشین خود غره شویم. نابود میشویم اگر چنین کنیم، چرا که الکل دشمن زیرکی است.» (کتاب الکلیهای گمنام)
اولین راهنمای من دو چیز درباره دعا و مراقبه بهام گفت. اول، شروع کن، دوم، ادامه بده. وقتی به اِیاِی آمدم، زندگی معنویام شکست مطلق بود؛ اگر اصلاً به یاد خدا میافتادم، زمانی بود که به اراده شخصی از انجام کاری عاجز بودم یا وقتی ترسهای از پا درآورندهام، نَفسم را ساییده بود.
امروز من قدردان این زندگی جدیدم، این زندگی که دعاهایش، دعای شکرگزاری است. زمان عبادتم بیشتر برای گوش دادن است تا حرف زدن. امروز میدانم که اگر نمیتوانم مسیر باد را تغییر دهم، میتوانم بادبان را تنظیم کنم. حالا فرق میان خرافه و معنویت را میدانم. میدانم که خوب بودن دلپذیر است و چه بسیار میتوان بد بود.
اندیشه امروز
من امید دارم. همان معجزهگری که از دست داده یا گم کرده بودم. آینده دیگر تاریک نیست. حتی دیگر نیمنگاهی به آن ندارم، جز وقتی که قرار است برنامهای بچینم. سعی میکنم بگذارم آینده به حال خودش باشد. آینده یعنی همین امروز و امروزها، که به کوتاهی لحظه است و بلندی ابدیت. امید، به گواه همین لحظهها، به گواهی حال، به حق است. اگر خدا نخواهد، هیچ اتفاقی برای من نخواهد افتاد. تا وقتی آنچه را که در اختیار دارم، دارم، که خوب است، میتوانم به رغم تمام ناملایمتیها امیدوار باقی بمانم. آیا امید دارم؟
چشم اندازی والا
«من دیدگان خویش را به سمت بالا میگردانم و به سوی آسمان مینگرم،تا زمانی که کمک فرا رسد.»
بکوش تا افکار خویش را از قعر امور پست و خبیث و آلوده زمینی، به سوی بلندای نیکی و معرفت و زیبایی هدایت کنی.
بینش خویش را برای دستیابی به چشم اندازی بالاتر، تغییر بده. آنقدر آن را پرورش ده که ارتفاعات دور دست، نزدیکتر و نزدیکتر در نظر آیند.
زمانی که خداوند به یاری شما میشتابد، ارتفاعات ملکوت پروردگار، نزدیکتر و گرانقدرتر به نظر خواهند آمد در حالی که ارزشهای دروغین دنیوی، دورتر و دورتر به نظر خواهد رسید.
دعا میکنم باشد که چشمان خویش را تا ابد، هیچگاه به سمت پایین ندوزم.
دعا میکنم باشد که نگاه خویش را به چیزهای والاتر متمرکز سازم.