ترس در تاریکی رشد میکند/۶ تیر
بسیاری از ما متوجه میشویم که طرز فکرهای قدیمی ما مغلوب ترس بوده است. میترسیدیم قادر به تهیه مواد خود نباشیم یا مواد به اندازه کافی وجود نداشته باشد. از کشف، دستگیری و حبس واهمه داشتیم. علاوه بر این، در فهرست ترسهای ما ترس از مشکلات مالی، بی خانمانی، افراط در مصرف و بیماری نیز وجود داشت و اعمال ما تحت کنترل ترس بود. (فقط برای امروز)
امروز که به گذشته نگاه میکنم میبینم سالها مصرف مواد مخدر باعث شده بود تمامی زندگی من در آشفتگی باشد. من به عنوان یک بیمار احساس میکنم که بیشتر نواقص شخصیتی و کمبودهای اخلاقیام ریشه در ترس دارد و سرمنشاُ تمامی اینها به نوعی به ترسهای من مربوط میشود. من قدرت رویارویی با پدیدههای اجتماعی مانند خانواده، اجتماع، قانون و … را ندارم. چون میترسم با آنها روبرو شوم. چون میترسم واقعیتها مرا به انزوا ببرد. برای من ترس نیز یک فکر است و مانند وسوسه به بدنهی فکر من میچسبد و من سالهاست آن را روی دوش خود حمل میکنم و به عنوان تغذیه کنندهی تمامی نواقص درون من جا خوش کرده و مجال بهبودی را از من میگیرد و به یک سری از نواقص و کمبودهایم مانند حسادت، دروغ گویی، پنهان کاری، خجالت، افراط و تفریط و ماسک زدنهایم، فرصت خودنمایی و رشد میدهد.
تنها با مشارکت کردن و پذیرفتن، ترسها از بین میرود. ترس در تاریکی رشد میکند. همیشه در زندگیم ترس از مشارکت داشتم. شاید بهتر است بگویم ترس از قضاوت دیگران، که در همه جای زندگیام به دوش میکشیدم و باعث شده بود منزوی شوم و نتوانم با دیگران ارتباط برقرار کنم.
اولین باری که در جلسات انجمن معتادان گمنام شرکت کردم، ترس از پذیرفتن اعتیاد و صحبت کردن داشتم. اولین تجربهی خوشایند زمانی بود که دستهایم را بالا برده و بیان کردم که معتادم. اما هنوز ترس از مشارکت داشتم که راهنمایم وعده داد که با کارکرد قدمها، ترسها کمرنگ میشوند یا از بین میروند.
در قدم چهارم و پنجم، ترس از مشارکت را نوشته و آنها را پذیرفتم. از ترسهایم رها شدم و فهمیدم بعضی از ترسهایم غیر واقعی هستند. امروز به راحتی احساسم را بیان کرده و در زندگی احساس شادی میکنم.
مجله پیام بهبودی، شماره ۶۰، صفحه۲۲