
عشق بدون قید و شرط /۱۲ مهر
تجربه عملاً نشان داده است که هیچ چیز به اندازهی کمک و کار فشرده با دیگر الکلیها ما را از بازگشت به مشروبخواری در امان نگاه نمیدارد.
(کتاب الکلیهای گمنام، ص۸۹)
عشق بیچشمداشت
راهنما شدن دو شگفتی برای من داشت. اول اینکه رهجوها به من اهمیت میدادند. آنچه من قدرشناسی میدانستم، در واقع بیشتر عشق بود. آنها میخواستند که من شاد باشم، رشد کنم و هوشیار بمانم. همین احساس آنها مرا بیش از یک بار از الکل دور نگه داشت. دوم اینکه فهمیدم میتوانم مسئولانه کسی را دوست داشته باشم، با احترام و میل حقیقی به رشد او. تا پیش از آن فکر میکردم بیهودهام و نمیتوانم خالصانه خوبی دیگری را بخواهم. یاد گرفتم چطور بدون طمع یا اضطراب عشق بورزم و این یکی از عمیقترین هدیههایی بود که برنامه به من داد. همین قدردانی بابت این هدیه باعث شده هوشیار بمانم.
ما باید سختیها و قوانین زندگی را بپذیریم تا بتوانیم زندگی را تماماً با دیگران شریک شویم. بسیاری از چیزهایی را که ما باید در زندگی بپذیریم، لزوماً نه برای شخص خودمان که برای سهیم شدن در رنج و مشکلات بشری تجربه میکنیم. ما به درک و همدردی نیاز داریم. ما باید در بسیاری از تجارب زندگی سهیم باشیم و درباره آنها مشارکت کنیم تا بتوانیم دیگران را درک و با آنها همدردی کنیم. تنها به شرط تجربهی مشترک است که ما میتوانیم آدمها و جبران مافاتشان را آنقدر خوب درک کنیم که بتوانیم به یاریشان بشتابیم.
نیایش روز
از درگاه خدا میخواهم که هر آنچه در زندگی بر سر راهم قرار میگیرد، بپذیرم. دعا میکنم که بتوانم آن را در کمک به همتایانم به کار ببرم.
وقتی به دیگران خدمت میکنی، اگر موفقیت در این راه تو را به خودبزرگپنداری برساند، باید بجویی تا بیابی چه چیز تو را به این نقطه رسانده. آنچه با عشق، به شادی نثار میشود باید بی قید و شرط و بدون چشمداشت باشد. هر چه بزرگتر میشوم، میفهمم که هر چقدر عشق نثار کنم، روحم بیشترش را دریافت میکند.
ترجمه: آزاده اتحاد