من میتوانم انتخاب کنم که ناامید نباشم/۱۷ مهر
به عقیدهی ما تمام گرفتاریهايِمان، اساساً ساخته دست خودِ ماست و از وجود خود ما برمیخیزد. الکلیها، نمونههایی افراطی از انسانهایی هستند که فقط متکی به ارادهی شخصیِ آشوبگر خود میباشند، گو اینکه غالباً خود اینطور فکر نمیکنند. مهمترین کار، آن است که ما الکلیها باید از این خودخواهی دست برداریم.
(کتاب الکلیهای گمنام، ص ۶۲، ویرایش چهارم)
ما در برنامه میشنویم که هیچ وضعیتی وجود ندارد که نومیدکننده و اصلاح ناپذیر باشد. ممکن است که در ابتدا باور این مساله مشکل باشد و چیزهای متضاد مانند امید و يأس، نگرشهای عاطفی انسانها از شرایط هستند. در حقیقت این ما هستیم که احساس ناامیدی میکنیم نه شرایط زندگی ما. زمانی که ما امید خود را از دست میدهیم و افسرده میشویم، در حقیقت خود را قادر به تغییر شرایط به نحو مطلوب نمیبینیم.
آیا من میٔتوانم که بپذیرم «ممکن است تمام مشکلاتی را که با آن روبرو هستم تغییر نکند ولی برای تغییر هر چیز ابتدا باید با آن روبرو شد؟»
آیا من به خاطر خواهم داشت که من یک انسان هستم و قادرم که انتخاب نمایم و هیچ گاه «يأس» را انتخاب نخواهم کرد؟ موقعیتی را که در آن گرفتار شدهام به نظر نومیدکننده میرسد و ممکن است که مرا به سمت افسردگی ناشی از ناتوانی سوق دهد. همیشه به یاد میآورم که در زمان يأس و ناامیدی، میتوانم از خداوند درخواست کمک نمایم.
من میتوانم انتخاب کنم که ناامید نباشم.
(ترجمه از کتاب A Day at a Time)
↔ ↔
این یک قاعده و روالِ روحانی است که هرگاه آزرده میشویم، فرقی نمیکند که مُسبب آن چه باشد، ایراد را باید در خودمان جستجو کنیم.
(کتاب ۱۲&۱۲، ص۹۰، زبان اصلی)
همیشه آسان ترین کار، مقصر قرار دادنِ دیگران است. تو میتوانی تمام عمرت را صرفِ ملامت کردنِ دنیا کنی، اما بدان که خودِ تو تمامِ شکستها و موفقیتهایت را رقم میزنی. (پائولو کوئیلو)
عاملِ تمامِ گناهان، در خودخواهی مُفرطِ یک شخص نهفته است. (افلاطون)
زندگی با انرژیهای منفی
بعضی از ما نسبت به احساساتی که از آدمهای اطراف محیط اطرافمان دریافت میکنیم، حساسیم. این احساساتی که ما از این آدمها دریافت میکنیم، میتوانند به اندازه بو و صدا قوی باشند. شاید در حضور آدمهای کنترلگر مضطرب شویم یا در جوار آدمهای خشمگین احساس ناراحتی کنیم. پذیرش و دانش به ما کمک میکند در چنین موقعیتهایی به خودمان مسلط بمانیم. اما همانطور که ما کانال رادیویی که آهنگهایش را دوست نداریم، عوض میکنیم، مجبور هم نیستیم خودمان را با احساسات بد و منفی یک آدم دیگر وفق دهیم. میتوانیم خودمان را از آن موقعیت دور نگه داریم.
هرچه کمتر سعی کنیم در مقابل چنین موقعیتی مقاومت کنیم، قدرت تخریبی آن موقعیت در مقابل ما کمتر میشود. و هرچه کمتر خودمان را در معرض چنین موقعیتهایی قرار دهیم و کمتر درگیرش شویم، گویا زودتر تغییر میکند. گاهی اعضای برنامه دوازده قدمی از تغییرات شگفتانگیزی میگویند که بعد از وفق دادن خودشان با احساساتشان رخ داده است. مثلاً پیش آمده که کسی به چنین نتیجهای برسد: «من یاد گرفتم که نگذارم فلان کَسَک آزارم دهم و بعدِ دو هفته دیدم به بخش دیگری منتقل شده است.»
این میزان حساسیت خود من است که مرا نسبت به احساسات بد یا خوب فضای اطرافم آسیبپذیر میکند. اگر بتوانم این احساسات را همانگونه که هستند، تشخیص دهم و بشناسم، از خوبهایش لذت خواهم برد و نخواهم گذاشت بدهایش به من آسیب برسانند یا ناراحتم کنند.
ترجمه از کتاب Walk in Dry Places/مترجم: آزاده اتحاد