با زندگی همراه شدن/۱۱ آذر

به ندرت ممکن است به فکر الکل بیفتـیم و اگـر احیانـاً وسوسه شویم از آن دوری می‌کنیم، همچنان‌که از یک شعله‌ی داغ خود را پـس مـی‌کـشیم. واکنش‌های ما معقول و طبیعی خواهد بود و متوجه می‌شویم، کـه ایـن اتفـاق بطـور اتوماتیک روی داده است. متوجه می‌شویم که بدون هیچگونه کوشش و فکری کـه از جانب خود، موضع فکری تازه‌ای نسبت به الکل پیـدا کـرده‌ایـم. معجـزه در ایـن است که تمام این جریان، خود به خود اتفاق می‌افتد. مـا دیگـر بـا الکـل در جنـگ نیـستیم و از وسوسه هم نمی‌هراسیم. احساس می‌کنیم که گـوئی مـا را در حالـت بـی‌طرفـی قرار داده‌اند، حالتی مطمئن و مصون. بدون آنکه حتی سـوگندی خـورده یـا عهـدی بـسته باشیم، می‌بینیم که مشکل‌مان برطرف شده است و دیگر برای مـا وجـود نـدارد. در مـا نـه احساس غره‌گی خواهد بود و نـه تـرس. بنـا بـر تجربـه‌ی مـا، تـا جـائی کـه در حفـظ وضعیت معنوی خود کوشا باشیم، واکنش‌های ما به همین ترتیب ادامه خواهند یافت.

(کتاب الکلی‌های گمنام، صفحه ۸۴ و ۸۵)

نقل قول از کتاب ساعت به ساعت

این دومین فرصتی است که زندگی به شما می‌دهد و اگرچه راهکارها ساده است، اما دوندگی بسیاری دارد. شما باید نود روز، هر روز، در نود جلسه شرکت کنید و هر آنچه را که آدم‌های پاک و هوشیار به‌تان می‌گویند، انجام دهید. شاید تمام نیرو و انرژی شما را به کار گیرد، اما نه بیشتر از حد توان‌تان.

بگذار من تمام نیرویم را برای هوشیار و پاک ماندن به کار گیرم و آن را برای متقاعد کردن خودم به مصرف مواد مخدر و الکل تلف نکنم.

با زندگی همراه شدن

امروز من به خودم اجازه می‌دهم که فقط همراه زندگی باشم. دیگر لازم نیست زندگی هر طور شده چیزی را به من ثابت کند یا بیشتر از آنچه دارم، به‌ام بدهد تا با آن کنار بیایم. وقتی داشتم روی آن موانعی که بخشندگی را از من گرفته بود، کار می‌کردم، درس‌هایی گرفتم که به من آموخت که می‌توانم با دشوارترین احساساتم مواجه شوم و همچنان در خانه خودم عشق و امنیت داشته باشم. زندگی همیشه در حال تجدید است؛ هیچ چیز پایا نمی‌ماند، خوب یا بد، همین است. همین که امروز از قهوه‌ام لذت ببرم، در خیابان قدمی بزنم و قدر آدم‌های زندگی‌ام را بدانم، کافی است. حالا می‌توانم در آرامش بپذیرم که زندگی همین است؛ نتیجه تمام جستجوها، چیز معمولی اما زیبایی است. من شیفته همین زندگی معمولی‌ام.

(دکتر تیان دیتون)