
منطقی بودن/۳۰ آبان
رنج سفری است که پایانی دارد. (متیو فاکس)
درد بخشی از زندگی من است. اگر بخواهیم زندگی معنوی داشته باشیم، باید از رنجی که گاهی ممکن است بر ما متحمل شود، آگاه باشیم. با نگاه به روزهای سخت زندگیمان به درک بهتری از رنجی که امروز میبریم، میرسیم. برای همه ما پیش میآید که از دست دادن کسی یا مواجه شدن با یک تغییر دشوار و ناگهانی را که از اختیارمان خارج بوده، به یاد بیاوریم. این ما را با سستیها یا تردیدهایمان نسبت به زندگی مواجه میکند. حالا که رنجها به پایان رسیده، خودمان میفهمیم که چقدر بزرگ شدهایم. با آنچه بر ما گذشت ما تغییر کردیم و قوی شدیم؛ رنج رهایمان کرد.
امروز شاید بر ما معلوم نباشد که این اندیشیدن به رنج به چه کارمان میآید. اما ما در یک سفریم، و سفر در یک چشم بهم زدن به پایان نمیرسد؛ قدم به قدم پیشرفت میکند. ما میدانیم که سفر درسهای زیادی به ما میدهد و هر سفر پایانی دارد. رنج امروز ما ثابت میکند که ما مهمایم، زندهایم. ما میدانیم همین حالا که رنج میکشیم، دیگرانی هم هستند که رنج میکشند و ما میتوانیم در این سفر سراغ هم برویم و به هم آرامش دهیم.
رنج من درسی به من میدهد که نیاز من است و این رنج پایانی دارد. درسهایش را خوب به خاطر میسپارم.
ترجمه از کتاب Touchstones/Hazelden Foundation
↔
منطقی بودن
به عنوان معتادان درحال مصرف، ما بیفکر بودیم. هر کاری دلمان میخواست میکردیم. به کارهایمان فکر نمیکردیم. در واقع اصلاً فکر نمیکردیم. گاهی بیمنطق عمل میکردیم.
به عنوان معتادان در حال بهبودی، گاهی شاید هنوز افکار منحرف به ذهنمان برسد و بیفکر رفتار کنیم. این اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم کاری کنیم که از نگاه راهنما یا چند نفر از دوستان در حال بهبودیمان جدی باشد، باید درباره کارهایمان بیشتر حرف بزنیم.
آیا دارم یاد میگیرم برای ارزیابی اعمالم، منطق را در نظر بگیرم؟
نیروی برتر، کمکم کن که واقعگرا و ثابتقدم باشم و تمرین کنم که افکارم را مشارکت کنم.
امروز با راهنمایم حرف خواهم زد، دربارهی…
واضح دیدن
امروز ذهنم را به کار میگیرم تا واقعاً هر شکلی که دلم میخواهد زندگیام را تصور کنم. من به خودم هدیه تماشای زندگیام از پشت این لنزهای زیبا را میدهم. افکار من قدرتی خلاقه دارند، همین افکار من هستند که تجربه من را شکل میدهند و میسازند. آنچه را برای خودم میبینم، واقعاً میتواند به حقیقت تبدیل شود، اگر مشتاق باشم که این تصویر را نگه دارم و تلاشی را که برای رسیدن به آن لازم است، به خرج بدهم. امروز درهایی را که به رویم باز میشوند، درهایی که پیش از این وجود نداشتند، در ذهنم تصور میکنم. فکرهایم را جدی میگیرم. تصمیم خواهم گرفت که واقعاً میخواهم زندگیام چگونه باشد و در چشم ذهنم این تصویر را با خود حمل خواهم کرد و بعد هر روز قدمهایی برای جلوه حقیقی بخشیدن به آن برمیدارم. جوری به این تصویر نگاه میکنم که انگار همین حالا هم خود واقعیت است. بعد اجازه میدهم همینطور پیش برود و اجازه میدهم که خرد جهان آن تجربهها و فرصتها را که هدایتم میکند قدم درست بعدی را بردارم، به سمتم روانه کند.
من به بصیرت خودم ایمان دارم.
دکتر تیان دیتون / ترجمه: آزاده اتحاد