
تفاوت بین اضطراب و افسردگی چیست؟
و چه زمان درخواست کمک کنیم
اضطراب و افسردگی بیماریهای عصر جدیدند. از زمان پیشرفت علم روانشناسی و گسترش آموزهها و یافتههایش در عصر مدرن است که امروز ما میدانیم و گویا ناگزیریم بپذیریم که هر کداممان به یک جور اختلال یا بیماری روحی روانی مبتلا هستیم. این روزها به طور ویژه زیاد پیش میآید که اینجا و آنجا کلمات «اضطراب» و «افسردگی» به گوشمان بخورد؛ یا خودمان به آن دچاریم یا کس یا کسانی را میشناسیم که با آن دست و پنجه نرم میکنند. بنابراین، مجبوریم بپذیرم که این اختلالها یا بیماریها به دلایل مختلفی وجود دارد و اینطور که علم و تحقیقات میگوید درمان دارد. اگر خودتان یا آشنا و عزیزتان با اضطراب و افسردگی مواجهید، این مطلب را بخوانید که بدانید چگونه به خود و دیگران کمک کنید.
حقیقت این است که جهان اول برای از میان برداشتن انگ مشکل سلامت روان قدمهای بزرگی برداشته و به پیشرفتهای زیادی رسیده است. این انگ که میگوییم یعنی وقتی کسی واهمه دارد بگوید یا بپذیرد به یک اختلال یا بیماری روحی روانی مثل اضطراب و افسردگی دچار است. به همین خاطر است که افراد یا به سختی مشکلات این چنینی خود را میپذیرند یا اگر بپذیرند روی آن سرپوش میگذارند که جایی درز نکند. شاید فکر کنید اینها مشکلات جهانسومی است. اما مطلبی که میخوانید به مردمان ایالات متحده اطلاق میکند. بنابراین هنوز در سطح گسترده افراد برای اقدام به دریافت کمک برای حل چنین بیماریهایی دچار مشکلاند. بخشی از آن به دلیل بیسوادی و ناآگاهی جامعه نسبت به مسئله سلامت روان است. این را نتایج یک تحقیق در سال 2021 که سال اول همهگیری کرونا انجام شد میگوید. این تحقیق نشان داد که سواد سلامت روان در میان بزرگسالان امریکایی ضعیف است و افراد نمیتوانند به راحتی علائم سلامت روان و گزینههای درمانی مناسب را شناسایی کنند؛ چه برسد به اینکه بخواهند برای درمانش اقدام کنند.

لازم نیست مطالعات در مجلات علمی را بخوانید تا بدانید جامعه امریکایی (یا جهانی) با بیسوادی سلامت روان مواجه است؛ فقط کافی است در شبکههای اجتماعی بگردید یا یک برنامه را در پلتفرم مورد علاقه خود تماشا کنید. به عنوان مثال، بعضیها شاید بگویند که «افسرده»اند، چون روز بدی را پشت سر گذاشتهاند (و این قابل درک است، ما همه در این وضعیت قرار گرفتهایم) اما حقیقت این است که افسردگی بسیار جدیتر از اینهاست.
دکتر بنجامین جاناویِ روانپزشک در این باره میگوید: «به طور کلی درک نادرستی نسبت به افسردگی وجود دارد، و افراد معمولاً خلق و خوی بدِ کوتاهمدت ناشی از یک روز بد را «افسردگی» میدانند. اما علم روانپزشکی، افسردگی را به عنوان یک اختلال یا بیماری روحی به رسمیت میشناسد و آن را یک احساس تقریباً دائمی نزول، کمبود انرژی، بیعلاقگی و موارد دیگری مثل مشکل در خوردن، خوابیدن، معاشرت کردن و از دست دادن امید میداند.»
به طور کلی، درک افسردگی و اضطراب میتواند دشوار باشد، و به همین دلیل، اینکه بدانیم آیا آنچه یک فرد در خود احساس میکند فقط بخشی از زندگی است یا ممکن است نیاز به دریافت کمک حرفهای داشته باشد، سخت است. به گفته جاناوی، تجزیه و تحلیل تجربه و رفتار افراد میتواند به تشخیص این بیماری کمک کند.
جاناوی میگوید: «در تجربه خودم، قانون من این است. اگر شخص کمک بخواهد، یا خودش یا شخص دیگری در معرض خطر باشد میتوانیم موضوع را نگرانکننده بدانیم. در عین حال، ما باید متوجه باشیم که احساسات بخشی از تجربه انسانی هستند، اما این میزان و شدت آن است که نشان میدهد آیا نیاز است وارد عمل شویم یا نه.»
در ادامه علائم و درمان اضطراب و افسردگی را، که 4/25 درصد از جمعیت بزرگسال هجده ساله و بالاتر امریکایی در سال 2019 را تحت تأثیر خود قرار داد، برمیشماریم.
اضطراب چیست؟
با وجود اینکه نزدیک به یک دهه است برای بهبود سلامت روانی خود مبارزه کردهام، گاهی اوقات یافتن کلمات برای توصیف دقیق احساسم برایم دشوار است (و این تنها منحصر به تجربه من نیست.) جاناتان استی، روانشناس بالینی و استادیار در دانشگاه کلگری، در این باره میگوید که کلمه «اضطراب» بار سنگینی دارد، چرا که کلمهای است که مردم به شکلهای مختلف آن را در مکالمات خود به کار میبرند. مثلاً «اضطراب» را میتوان در گفتوگوهای محاوره درباره آنچه در طول روز شاید برای افراد استرسزا باشد استفاده کرد، اما از نظر بالینی معنای متفاوتی دارد. استی میگوید: «اگر خلاصه بخواهم بگویم اضطراب پیشبینی خطری است که شاید در آینده رخ دهد.»
اضطراب در افراد خودش را در قالب افکار مضطرب و واکنشهای فیزیکی مثل عرق کردن کف دست یا تپش قلب نشان میدهد. همچنین میتواند بر رفتار افراد در هنگام تجربه اضطراب تأثیر بگذارد. عدهای ممکن است بکوشند از موقعیت فرار کنند، یا فریز شوند یا از آن اجتناب کنند. اما قبل از اینکه به این فکر کنید که با این تعریف، همه قاعدتاً باید از اضطراب بالینی رنج ببرند، مهم است به یاد داشته باشید که اضطراب تا حدی طبیعی است.

در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
ارتباط دو طرفه افسردگی و اعتیاد
افسردگی تنها دلیل الکلیسم من نبود
جاناوی میگوید: «درک این نکته مهم است که تجربه اضطراب، طبیعی و یک واکنش تطبیقی تکاملی است که ما انسانها در طی سالیان برای محافظت از خود در برابر خطر ایجاد کردهایم. ما باید و نیاز است که در بعضی موقعیتهای زندگی احساس اضطراب کنیم. مشکل این است که برای بعضیها اضطراب میتواند در مقایسه با تهدید واقعی، بیش از اندازه، مداوم، عجزآور و نادرست شود.» (در این موارد، فرد ممکن است یک اختلال اضطرابی را تجربه کند که خود میتواند منجر به بروز مشکلات مختلفی شود.)
از سویی، تغییرات هورمونی یا شیمیایی در بدن هم میتواند منجر به بروز اضطراب شود. به عنوان مثال، فردی که مبتلا به پرکاری تیروئید است شاید حساستر باشد و ضربان قلب سریعتری داشته باشد. به همین دلیل است که روانپزشکان همیشه از مردم میخواهند آزمایش خون بدهند تا بتوانند ابتدا علل فیزیکی را شناسایی کنند. شما نمیتوانید تیروئید پرکار را با رواندرمانی برطرف کنید.
افسردگی چیست؟
استی اشاره میکند که درست مثل اضطراب، «افسردگی» یک اصطلاح جامع دیگر است. با این حال، همانطور که در بالا ذکر شد، افسردگی بالینی چیزی بیشتر از احساس غم و اندوه کوتاهمدت است.
او میگوید: «افسردگی میتواند شامل احساسات عادی و قابل پیشبینی مثل احساس اندوه یا از دست دادن علاقه یا لذت شود، مثلاً بعد از یک عامل استرسزای مشخص مثل از دست دادن شغل یا رابطه، و همچنین میتواند به اختلالات روانپزشکی که فرد در آن این علائم را در کنار پریشانی، آسیبزنی به خود و از دست دادن عملکرد عادی تجربه میکند، اطلاق شود.»
علاوه بر این، استی تأکید میکند که افسردگی پیچیده است، چرا که علائم افسردگی میتواند در بستر اختلالات روانپزشکی مختلف مثل اختلال دوقطبی یا اختلال افسردگی ناشی از مصرف مواد مخدر و غیره ظاهر شود.
جاناوی همچنین توضیح میدهد که افسردگی فرایندی از تغییرات عاطفی، فیزیکی و اجتماعی است که در واکنش به از دست دادن پدید میآید. و میتواند به شکل عارضه جانبی ناشی از تغییری فیزیکی یا شیمیایی در بدن به دلیل بیماری، خطر ژنتیکی یا مصرف دارو ظاهر شود.
جاناوی میگوید: «بیشتر اپیزودهای افسردگی را فقط میتوان با ترکیبی از همه این عوامل در کنار هم توضیح داد. اینکه یک علت مشخص را برایش برشماریم درست نیست و به کارمان نمیآید.»
علاوه بر این، افراد مبتلا به افسردگی شدید ممکن است ارتباط خود را با واقعیت از دست بدهند یا تجارب خود را به دنیای بیرون فرافکنی کنند. این میتواند آنها را به سمت ایجاد باورها و احساسات نادرست سوق دهد که زندگی با آنها را بسیار دشوار میسازد. خودکشی هم یکی دیگر از خطراتی است که افسردگی با خود به همراه دارد و روانپزشکان آن را بسیار جدی میگیرند.
شما میتوانید همزمان هم اضطراب و هم افسردگی داشته باشید
درک تفاوت بین اضطراب و افسردگی میتواند برای بعضی افراد گیجکننده باشد، استی میگوید: «سواد سلامت روان مهارتی است که باید در طول زمان یاد گرفت و تمرین کرد، و به معنای درک اختلالات روانی و درمان آنها، یادگیری چگونگی به دست آوردن و حفظ ذهنیت مثبت، سلامتی، یادگیری چگونگی کمک گرفتن و کاهش احساس انگ است.»
استی و جاناوی هر دو اشاره میکنند که افراد میتوانند اضطراب و افسردگی را به طور همزمان تجربه کنند.
جاناوی میگوید: «البته که اگر کسی از آینده بترسد احساس افسردگی خواهد کرد، و اگر هم احساس افسردگی داشته باشد و هم ناتوانی از پیشروی در زندگی احساس اضطراب میکند. و این زمانی معنا پیدا میکند که بفهمیم چرا شخص اصلاً به چنین نقطهای در زندگیاش رسیده است.»
او میگوید که با این حال، معمولاً یک اختلال در فرد غالب است، بنابراین پزشکان ابتدا آن را درمان میکنند. جاناوی تأکید میکند شواهد خوبی وجود دارد که نشان میدهد ترکیب دارو و رواندرمانی، یا هر یک به تنهایی، میتواند مفید واقع شود. پزشکان باید با بیمار کار کنند تا به روش درست مقابله با این اختلالها برسند.

چگونه اضطراب میتواند به سوءمصرف الکل منجر شود
چگونه میتوان از اضطراب بعد از ترک مواد جلوگیری کرد؟
چه زمان درخواست کمک کنیم؟
همانطور که استی و جاناوی هر دو اشاره کردند، نگرانی و غم بخشی از تجربه انسانی است، که میتواند کار را برای افرادی که به دنبال کمکاند، سخت کند. استی میگوید: «من اعتقاد دارم زمانی که فردی احساس میکند نگرانیهای مربوط به سلامت روان در زندگیاش تداخل ایجاد کرده است باید برود پی کمک. به عبارت دیگر، وقتی نگرانیهای مربوط به سلامت روان کمکم تبدیل به احساسی طاقتفرسا و عجزآور میشود، و شروع به آسیب رساندن به توانایی فرد در عملکرد روزانه خود میکند، قطعاً ارزش آن را دارد که به دنبال کمک برویم.»
جاناوی ضمن موافقت با او تأکید میکند زمانی که تجربیات (مانند غم و اندوه یا نگرانی) یا رفتارها (که میتواند شامل غذا خوردن، بیرون رفتن یا صحبت کردن) نگرانکننده شود، افراد باید به دنبال کمک بروند. همچنین باید این را هم در نظر بگیرند که آیا دیگران نگرانشان شدهاند یا خیر.
او در این خصوص توضیح میدهد: «این نگرانی میتواند به این معنی باشد که دیگران نگران امنیت شما هستند یا اینکه وضعیتتان دیگر خیلی طولانی شده است، یا که برای شما عادی نیست. به عنوان مثال، احساس ناتوانی و نقشه کشیدن برای پایان دادن به زندگی خود پس از جدایی، احساسی عادی نیست.»
درمان اضطراب و افسردگی
رویکردهای درمانی اضطراب و افسردگی ممکن است از بعضی لحاظ، مشابه و در بعضی دیگر متفاوت به نظر برسند. به عنوان مثال، استی اشاره میکند که درمان شناختی–رفتاری یا CBT (نوعی از گفتاردرمانی که به بیماران میآموزد چگونه الگوهای منفی را تغییر دهند تا احساس خود را بهبود بخشند) یک رویکرد درمانی مبتنی بر شواهد است که هم برای افسردگی و هم برای اضطراب استفاده میشود. جاناوی میگوید: «شاخههای پیشرفتهای در CBT وجود دارد که بر مشکلات مختلف تمرکز دارد، مثل درمانهای مبتنی بر مواجهه برای اضطراب و راهبردهای فعالسازی رفتاری برای افسردگی.»
درباره مصرف دارو جاناوی میگوید که برخلاف تصور رایج، روانپزشکی همهاش مبتنی بر دارو و بیولوژی نیست، بلکه «بر اساس پرداختن به مسائل بیولوژیکی، روانی و اجتماعی درگیر در «اختلال»، «علامت» یا «مشکل» است. رویکردهای مبتنی بر شواهد زیادی برای درمان اضطراب و افسردگی وجود دارد، اما یک نوع خاص دارو یا درمان ممکن است متفاوت باشد. همهچیز بستگی به خود فرد بیمار دارد.»
استی تأکید میکند افرادی که به بیماری روحی مبتلا هستند و آنها که در درمان این بیماریهای تخصص دارند، هر دو باید نقش فعالی در روند درمان ایفا کنند.
استی میگوید: «برنامههای درمانی باید با همکاری بیماران انجام شود و به عوامل زیادی مانند سابقه پزشکی، سابقه رواندرمانی و دلایل خاص مرتبط با سلامت روان که افراد به دنبال درمان آن هستند بستگی دارد.»
ارتباط بین اضطراب، افسردگی و خودکشی
صحبت از خودکشی میتواند دشوار باشد، اما اگر بخواهیم خطراتی را که اضطراب و افسردگی برای عزیزانمان ایجاد میکند درک کنیم، لازم است دربارهاش حرف بزنیم. افراد مبتلا به افسردگی و اضطراب در معرض خطر بیشتری برای خودکشی قرار دارند و متخصصان بهداشت و سلامت روانی این موضوع را جدی میگیرند. جاناوی میگوید: «ما به افراد کمک میکنیم که از خودشان محافظت کنند.»
او میگوید: «خودکشی میتواند انگیزههای زیادی داشته باشد. گاهی اوقات میتواند به خاطر فرار از درد باشد و در این صورت برای فرد آسیبدیده «تنها گزینه» به نظر میآید (و در واقعیت، هرگز چنین نیست) یا میتواند یک فانتزی باشد که برای قدرت بخشیدن به فرد با احساس کنترل بر سرنوشت خود در ذهنش شکل گرفته باشد، یا حتی میتواند یک تصور از انتقام یا تنبیه دیگران در او ایجاد کند. صرفنظر از انگیزه یک فرد، ما باید از خود بپرسیم آیا این کاری است که فرد «در حالت عادی» انجام میدهد یا خیر و در صد درصد موارد، پاسخ منفی است.»
استی همچنین میگوید: «دلایل خودکشی بسیار زیاد و پیچیده است. در حالی که تجربه نگرانیهای مربوط به سلامت روان میتواند یکی از متغیرهای بسیاری باشد که به خودکشی مربوط میشود، سایر علل مهم اجتماعی، از جمله کودکآزاری، نژادپرستی و فقر، نیز خطر خودکشی را افزایش میدهد.»
چگونه از عزیزانی که با اضطراب و افسردگی دست و پنجه نرم میکنند حمایت کنیم
جاناوی میگوید: «صحبت با عزیزانی که ممکن است با اضطراب و افسردگی دست و پنجه نرم کنند یکی از راههای کمک به آنهاست. همچنین میتوانید از آنها بپرسید که به چه کمکی نیاز دارند یا به آنها توصیه کنید به پزشک مراجعه کنند.»
جاناوی تأکید میکند: «اگر نگران امنیت عزیزی هستید که به این مشکلات مبتلاست، درخواست کمک اضطراری کنید. هرگز احساس نکنید که نگرانی شما بیمورد است و علائم آنها بیاهمیت. بیماری روانی پیچیده، فتنهانگیز و اغلب پنهان است، بنابراین اگر نگران هستید، آن را جدی بگیرید.»
ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتجاد
https://lifehacker.com/the-differences-between-anxiety-and-depression-and-whe-1849528175