بهترین روز زندگی من
بهترین روز هشیاری همیشه همین امروز است
یک روز یکی از من پرسید: «بهترین روز هشیاریات کی بود؟» این سؤال منِ الکلی سابق را به یاد روزهای اول هشیاریام انداخت. یاد اولین جلسه اِیاِی که فهمیدم تنها یا دیوانه نیستم و راهی برای خلاص شدن از تمام بدبختیهایم وجود دارد. همان روز بهترین روز هوشیاریام بود. یا روزی که به قدرت برترم دست پیدا کردم، بهترین روز هشیاریام بود؟ یا آن روزی که برای اولین بار هُشیار به دادگاه رفتم و قاضی برای خلافهای بیشمار دوران مشروبخواریام فقط ٩۵ دلار جریمهام کرد؟ یا آن روزی که بعد از مدتها دوباره رنگی را جز خاکستری دیدم؟ واقعاً بهترین روز هشیاریام کی بود؟
اولین باری که در گروه تجربه، نقطه قوت و امیدم را با دیگران به اشتراک گذاشتم و کسی من را بیرون نینداخت؟ یا آن روزی که برای اولین بار قدم پنجم را برداشتم؟ چقدر خوب بود هشیاری در آن روز. احساس میکردم دارم پرواز میکنم. یا آن روز که گروه به من اعتماد کردند و کلید سالن و مدیریت جلسات را بهام سپردند؟ آن روز هم بهترین روز هشیاری من بود.
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
یا آن روزی که همسرم بهام گفت اگر میخواهم به خانه برگردم تا یک بار دیگر زندگی را از سر بگیریم؟ یا پارسال که چهل و دومین سالگرد ازدواجمان را جشن گرفتیم؟ یا آن روز که دختر بزرگم بهام گفت: «دوستت دارم؟» تا پیش از آن، هر بار مست به خانه برمیگشتم، ازم فرار میکرد و میرفت گوشهای پنهان میشد.
آیا اولین باری که پا به زمینم گذاشتم، بهترین روز هوشیاریام بود؟ هیچوقت فکر نمیکردم این رؤیا به واقعیت تبدیل شود. امروز آن زمین مال خودِ خودم است. یا آن روز که با برنده جایزه صلح نوبل گذراندم؟ آیا این روزها بهترین روزهای هشیاریام بودند؟ یا آن روزی که هفتاد نفر برای تولد پنجاه سالگی سورپرایزم کردند؟ قبلاً قُپی میآمدم که تا قبل سی سالگی یا میمیرم یا به زندان میافتم.
از این روزها زیاد است؛ میتوانم همینطور بشمارم. اما حقیقت این است که برای یک الکلی سابق بهترین روز هشیاری همیشه همین امروز است. تنها روزی است که میتوانم زندگیاش کنم و لذت ببرم. موهبتی است که قدرت برترم و ایای به من دادهاند.
پت تی، برانسون، فلوریدا/ترجمه آزاده اتحاد