گفتگو مجله اعتیاد با «تام» بخش دوم

گفتگو با «تام» بخش دوم درباره تجربه معتادان گمنام ایران و جهان

ما با مردم عادی متفاوتیم!

    انجمن معتادان گمنام در آغاز مانند هر سازمان نوپای دیگر با مشکلات بسیار زیادی روبرو بود که به لطف پروردگار، تلاش اعضای قدیمی، همکاری مسئولین و مشورت با دفتر جهانی NA ، انجمن ایران نیز توانست به عنوان یکی از موفق ترین NGOها در ارتباط با درمان اعتیاد شناخته شود. آقای  تام ام یکی از قدیمی ترین اعضای NA در جهان است که از ۱۵ سال پیش تا امروز حداقل سه بار به ایران سفر کرده و دانش و تجربه‌ی خود را در اختیار معتادان در حال بهبودی کشور ما قرار داده است.  قسمت اول مصاحبه مجله پیام بهبودی با »تام ام» را قبلا منتشر کرده بودیم اینک به درخواست شما بخش دوم این مصاحبه جالب و آموزنده را در اختیار علاقمندان قرار می‌دهیم.

    لطفاً کمی درباره گذشته و حال صحبت کنید. انجمن معتادان گمنام چه تغییراتی کرده؟ آیا پیشرفت کرده‌ایم؟ چه تفاوتی بین NA امروز و NA چهل سال پیش می‌بینید‌؟

    اولین جلسه‌ام در انجمن NA کالیفرنیا را 7 ماه بعد از ترک هاوایی رفتم؛ با جیمی کِی Jimmy K و قدیمی‌های آنجا شدم. جلسات خیلی سختی بود؛ پر از تیرگی و ناامیدی. اعضای انجمن اصلا درباره خدا و معنویات  صحبت نمی‌کردند.

    جیمی ک

    پس راجع به چه چیزهایی صحبت می‌شد؟

    مثلاً راجع به این‌که من 10 سال در بازداشتگاه کانون اصلاح و تربیت زندانی بودم! یا چطور شخصی صورتم را له کرد و داغون شدم؛ اعضا خیلی فحش می‌دادند و بی‌‌ادب بودند. به همین‌خاطر بسیاری از تازه‌واردها بعد از حضور در جلسه اول، منصرف می شدند و دیگر هرگز به انجمن بر نمی‌گشتند.

    پس با آنها احساس صمیمیت نمی‌کردید؟

    خیر؛ بیشتر اعضای انجمن، هروئینی بودند و اگر شما سابقه مصرف قرص، ماری‌جوانا یا هر ماده دیگری داشتید، حس غربت و بیگانگی پیدا می‌کردید.  انگار در انجمن  این تفکر غالب بود که «حتماً باید تزریقی باشی تا عضو انجمن NA شوی».

    این مشکلات تا کِی ادامه داشت؟

    این مشکلات تا دهه 1970 ادامه داشت. کم‌کم که وابستگان دیگر مواد اعتیادآور به انجمن پیوستند، طرز تفکر حاکم بر انجمن تغییر کرد. البته ما هنوز عنوان Addicts Anonymous (معتادان گمنام) را به کار نمی‌بریم و به جای آن از کلمه Narcotics استفاده می‌کنیم؛ چون بیشتر اعضا در ابتدا «بارباتیوس» یعنی هروئین یا مشتقات تریاک را مصرف می‌کردند. AA یا انجمن الکلی‌های گمنام روی الکل تمرکز دارد و در قدم اول می گویند: «ما در مقابل الکل عاجز هستیم» ولی در NA ما بجای این‌که بگوییم در مقابل مواد مخدر عاجز هستیم، می‌گوییم: «در مقابل اعتیادمان عاجز هستیم». نمی‌گوییم: «در مقابل در مقابل مواد مخدر (narcotics) عاجز هستیم». به این ترتیب کم‌کم تغییراتی رخ داد و فلسفه جدیدی به وجود آمد. در انجمن NA از همان اول می‌گفتیم در برابر اعتیادمان عاجزیم. البته به نظر من دلایل منطقی آن را نمی‌دانستیم. بعداً متوجه شدیم که با استفاده از کلمه‌یاعتیادبه جایموادچه فرصت مناسب منطقی به دست آورده‌ایم.

    و حالا برنامه‌های مختلفی هم ایجاد شده‌اند که پایه و اساس آن‌ها بر اصل «12 قدم» است مانند، «کوکائینی‌های گمنام» یا «ماری جوانایی‌های گمنام». آیا این گروه‌ها از بطن NA به وجود آمدند؟

    این گروه‌ها بر اساس برنامه‌ الکلی‌ها پایه‌ریزی شده‌اند اما چندان گسترش نیافتند و قوی نشدند.  NA هم در سال‌های اول فعالیتش به AA وابسته بود؛ بعضی از ما راهنمای الکلی داشتیم و به جلسات AA  هم سری می‌زدیم. ضمن این که چون کتاب‌ها و جزوه‌های ما هنوز چاپ نشده بودند، به‌ناچار از جزوه‌ها و مجلات آنها استفاده می‌کردیم.  با این حال سرانجام انجمن NA مستقل شد و این استقلال تأثیر خوبی داشت.

    مصاحبه با تام
    در NA گمنامی به تدریج معنی دیگری پیدا کرد که خیلی حائز اهمیت بود. گمنامی علاوه بر  محافظت از نام، به مفهوم جلوگیری از مهم جلوه شدن فرد یا بزرگ کردن شخصیت افراد یا جلوگیری از جاه طلبی و شهرت اعضا است.

    در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید:

    با ما از تجربه‌ات بگو (بخش اول مصاحبه با تام)

    همراه با جیمی کی در شام بیست سالگی انجمن معتادان گمنام

    نشریات AA به دردتان می‌خورد؟ نیاز به جزوه‌های اختصاصی را حس نمی‌کردید؟

    کتاب پایه انجمن معتادان گمنام در سال 1983 چاپ شد. به خاطر وابستگی به  AA، ابتدا مشکلات زیادی داشتیم و انجمن‌مان گسترش زیادی پیدا نکرد. من در سال 1968 پاک شدم؛ NA در سال 1953 تأسیس شده بود. با این حال وقتی وارد انجمن شدم یعنی 15 سال بعد تاسیس آن،  فقط ۲۰ جلسه‌ی NA در سراسر دنیا وجود داشت. رشد انجمن خیلی کند بود. ولی به هر حال، ما مستقل‌تر شدیم و راه خود را پیدا کردیم، NA قوی‌تر شد. بالاخره نشریات ما هم چاپ شد و با انتشار کتاب پایه، انجمن واقعاً پیشرفت چشم‌گیری کرد.

    نظرتان درباره بازدید از انجمن ایران چه بود؟ کمی راجع به تجربه‌ی خود در ایران صحبت کنید.

    آه! من یک کپی از گزارش سفرم به ایران را برای‌تان خواهم فرستاد. از روزی که وارد ایران شدم راجع به تجربه و احساسم درباره‌ی ایران یادداشت برداشتم. من این یادداشت‌ها را برای ۲۰۰ نفر از دوستانم ایمیل کرده‌ام و هرکدام از آن‌ها این گزارش‌ها را برای دوستان دیگر خود ارسال کرده‌اند. به این ترتیب یادداشت‌های من راجع به کشور شما به سراسر جهان مخابره شده است. حتی شنیده‌ام که در بعضی از جلسات آمریکا فتوکپی این یادداشت‌ها را روی دیوار چسبانده‌اند یا بین اعضا رد و بدل می‌شود.

    آیا شما می‌توانید خلاصه‌ای از این یادداشت‌ها را برای ما بیان کنید؟

    آن قدر چیزهای جالبی در اینجا دیدم، که مشکل استنمی‌دانم از کجا شروع کنم؟! اول از همه رشد و بزرگ شدن NA در ایران باور نکردنی است. البته راجع به آن شنیده بودم. اما شنیدن کی بُوَد مانند دیدن؟! ضمن این که نظم و ترتیب جلسات برایم خیلی جالب بود. مثلاً انجمن مشهد جلسه‌ای داشت که 3 هزار نفر در آن شرکت داشتند؛ راستش را بخواهید، شوکه شده بودم.

    شما در کشورتان جلسات 3 هزار نفره نداشته‌اید؟

    در همایش‌ها داریم. ولی جلسه‌ی عادی با حضور هزاران نفر، نه نداشته‌ایم.

    این جلسه در مشهد یک جلسه عادی بود؟

    خیر، به خاطر ورود من و همکارانم از خدمات جهانیNA ، جلسه‌ای ویژه تشکیل داده بودند. البته در شیراز، جلسه‌ دیگری در یک استادیوم ورزشی با حضور حدود ۱۰هزار نفر تشکیل شد! واقعاً تجربه‌ی فوق‌العاده‌ای بود. به نظرم ملاقات با ما و کارکنان دفتر خدمات جهانی، برای اعضای انجمن NA ایران، خیلی جالب است که این همه آدم زحمت می‌کشند و دور هم جمع می‌شوند. این همه شادی،  هیجان و استقبال، باور نکردنی است. من عملاً از تمام کشورهای دنیا بازدید کرده‌ام. هیچ‌جا چنین استقبالی را ندیده‌ام!

    در آمریکای جنوبی که مردم خون گرمی دارد هم چنین استقبالی ندیده‌اید؟

    خیر اصلا.

    قبلاً گفتید، در اولین جلسه‌ای که به خانه آن خانم در هاوایی رفتید، یک حال خاصی داشتید، یک حضور، یک  حس جادویی. آیا در ایران هم حس به شما دست داد؟

    کاملاً. به عقیده من همان فضای خارق‌العاده‌ی هاوایی در این جا هم وجود دارد. جلسات برای ما یک فایده خاصی دارد؛ ما آدم‌های به خصوصی هستیم، ما مثل مردم عادی نیستیم. با هم دشمنی نداریم. مثلاً اگر یک نفر در NA از من متنفر باشد، اگر بداند که من به کمک نیاز دارم یا در خطر مصرف دوباره هستم، حتما به من کمک خواهد کرد. تنفر خود را کنار می‌گذارد و فوراً به کمک من خواهد شتافت.  آیا این عجیب نیست؟ ما همیشه این اتحاد و همبستگی را نسبت به‌ هم داشته‌ایم. این واقعاً نعمت بزرگی است که ما در NA داریم.

    اسب بارکش
    من باید بدانم که در کنترل نیستم. من باید به انجمن اعتماد داشته باشم. باید به دیگران اعتماد کنم. بنابراین به‌نظر من، فروتنی مهمترین اصل روحانی است. طرح از رضا ش

    آیا شما شباهتی بین انفجار NA در ایران در ۵ سال گذشته و آنچه در NA سایر دنیا رخ داده، می‌بینید؟

    این روند در آمریکا متفاوت بود چون در اواخر دهه 1970، افکار عمومی جامعه باز شد. برای اولین بار نگاه به معتاد به عنوان بیمار شکل گرفت. قبلاً مردم فکر می‌کردند یک معتاد، حتما مجرم است. در اواخر دهه 1970، اولین مراکز درمانی برای معتادان تأسیس شد. همچنین بیمارستان‌ها برای نخستین بار، معتادان را برای سم‌زدایی پذیرش می‌کردند. قبلاً اگر به بیمارستان می‌رفتید و می‌خواستید برای ترک بستری شوید، به پلیس تلفن می‌کردند و سر از زندان در می‌آوردید! همچنین به تدریج سازمان‌های بیمه آمریکا برای مخارج مداوای معتادان را پرداخت می‌کردند.

    چطور این همه تغییر و تحول یک‌جا رخ داد؟

    به نظرم این تغییر از آنجا حاصل شد که در دهه 1960 تعداد زیادی از مردم آمریکا هیپی شده بودند، ماری جوانا می‌کشیدند و مدام به پارتی و مجالس رقص و شادمانی می‌رفتند. همین‌ها بعدا بچه‌دار شدند و دیدند که بعضی از فرزندان آنها مواد مخدر مصرف می‌کنند. نگران فرزندانشان شدند. ضمن این‌که چشم انداز عموم نسبت به مواد مخدر تغییر کرد. مخدر‌های جدیدی به وجود آمد: علاوه بر ماری جوانا و LSD، کوکائین و تزریق هم اضافه شد. گروه‌های تبهکاران شکل گرفتند. موتورسواران جوان گروهک‌های مختلفی تشکیل دادند؛ مافیابازی معمول شد، نسل‌های جدیدی به وجود آمدند و والدین نگرانی‌های جدیدی را تجربه کردند. آن‌ها برای اولین بار اعتیاد را به عنوان یک بیماری پذیرفتند.

    این اتفاقات ابتدا در آمریکا بود ولی بعداً به اروپا و کشورهای دیگر سرایت کرد. هوشیاری نوینی درباره‌ی مساله‌ی مواد مخدر و مشکلات اعتیاد به وجود آمد. بعد از این تغییرات، در NA آمریکا هم یک انفجار صورت گرفت. در همه جا جلسات جدیدی شروع شد. در شهرهای کوچک، در همه جای آمریکابعداً شنیدیم جلسات به استرالیا و زلاندنو هم رفته است. هوشیاری جدیدی خلق شده بود. NA در حال رشد سریع بود.

    در ایران هم به نظر می‌آید این انفجار با هوشیاری جامعه مترادف شده است. تفاوت در این است که در ایران مسئولان از NA حمایت می‌کنند و حتی مذهب نیز از NA حمایت معنوی می‌کند. NA مقبولیت پیدا کرده است. این یک برنامه خدایی است. در سایر کشورها این تحولات کند بود. ما هنوز سعی داریم حمایت بیشتری از دولت و مجامع مذهبی در آمریکا به‌دست آوریم.

    شما هم حمایت مذهبی می‌شوید، مثلا خیلی از جلسات در کلیسا تشکیل می‌شود. همچنین وقتی به پزشک یا روان‌پزشک مراجعه می‌کنید، اکثر آن ها نظر مثبتی نسبت به برنامه های ۱۲ قدمی دارند و شرکت در جلسات NA را به بیمارهای خود توصیه می‌کنند. در این مورد چه نظری دارید؟

    منظور من در دوران گذشته بود. من ایران را با سایر کشورها مقایسه کردم؛ مثلاً کمیته اطلاع‌رسانی در ایران بسیار موفق عمل کرد. کاری که شما کردید، فرق می‌کند. ما ابتدا راجع به سنت‌های برنامه گیج بودیم. ما بعضی از سنت‌ها را مانند سنت ششم خیلی تند و ناگوار تعبیر کردیم. مفهوم همکاری با وابستگی قاطی شده بود. ما فکر می‌کردیم ایجاد هرگونه رابطه با دولت یا سایرNGO‌ها و سازمان‌ها، مخالف سنت‌های برنامه است. سال‌های زیادی سپری شد تا طرز فکر ما تغییر کند. انجمن ایران بسیار عالی و عاقلانه عمل کرد. قدیمی‌های شما درک کردند که بدون حمایت معنوی دولت و دین، انجمن از رشد مطلوبی برخوردار نخواهد شد.

    کدام اصل معنویت، بیشترین تأثیر را در بهبودی شما داشته است؟

    سؤال سختی است، چون همه اصول روحانی به عنوان یک مجموعه با هم کار می‌کنند و همه‌ آن‌ها هم مهم هستند؛ ولی اگر قرار باشد، یکی را انتخاب کنم، می‌گویم «فروتنی». من بدون فروتنی نمی‌توانم کسی را دوست داشته باشم، عشق بورزم و مهربان باشم. من باید فروتن باشم. من باید بدانم که در کنترل نیستم. من باید به انجمن اعتماد داشته باشم. باید به دیگران اعتماد کنم. بنابراین بهنظر من، فروتنی مهمترین اصل معنوی است.

    به نظر شما چگونه می‌توانیم در مقابل اعمال و رفتار دیگران، صبر و پذیرش خود را بالا ببریم؟

    باید یاد بگیریم که دیگر مردم مشکل ما نیستند. مشکل من، خودم هستم. اگر مسئله‌ای من‌ را ناراحت می‌کند، باید به خودم بنگرم و راهکاری پیدا کنم تا آرام شوم. برای اینکار باید چیزهایی را که خودم نمی‌توانم تغییر دهم را  قبول کنم، جنگ بی‌حاصل نداشته باشم و بپذیرم. وقتی اتفاقی در زندگی می‌افتد، من نباید با آن دشمن شوم. من قادر نیستم آن را تغییر دهم. باید آن را قبول کنم. باید بپذیرم حتماً نیروی برتر معنویخداوند، نقشه‌ بهتری برایم دارد. مثلاً اگر من پول زیادتری در نمی‌آورم، حتماً به صلاحم نیست و همینی که دارم برایم کافی است. من همیشه تأمین هستم. همیشه بیش از نیازم، داشته‌ام. من می‌دانم همیشه تأمین خواهم بود. فکر می‌کنید بنز یا BMW دارم؟ خیر. آیا برایم مهم است که بنز داشته باشم؟ خیر! اصلاً اهمیتی ندارد. آرزو، خواستن یک زندگی مفید و مؤثر است. زیر سایه فیض و برکت خدا.

    بعضی‌ها فکر می‌کنند برای پاک ماندن، می‌توان هرچیزی را به اشتراک گذاشت. ولی واقعاً خیلی بهتر است که راجع به امید، رشد و آینده بهتر مشارکت کنیم و مسائل شخصی را به طور خصوصی با سایر اعضای قدیمی‌تر یا راهنمای خود مطرح کنیم.

    کدام نقص اخلاقی بیشتر از همه شما را آزار می‌دهد؟

    در مورد من، بدترین نقص اخلاقی‌ام، شرم و احساس گناه بوده است. در قدم پنجم که می‌گوییم خطاهای خود را به خداوند و فرد دیگری اقرار کردیم، من خوب نمی‌فهمیدم منظور از چگونگی دقیق خطاها چیست. من کارهای غلطی که کرده بودم، به یاد می‌آوردم. ولی با ماهیت یا ریشه‌ی خطاها و رفتارهایم آشنا نبودم. سالیان سال طول کشید تا درک کنم، معنی این جملات چیست. ماهیت خطاهای من ریشه‌اش یا درشرماست یا درترس“. بیشتر خطاها و کمبودهای من از «شرم» می‌آید. وقتی می‌گویند این بیماری پایه‌اش شرم است، مثلاً معتادی که به خاطر مصرف مواد عذاب وجدان دارد،  حس می‌کند، موجود بی‌فایده و پوچی است. فکر می‌کند هرگز نمی‌تواند پاک بماند.

    بعد NA آمد و احساس گناه را از ما گرفت. به ما فهماندند که افراد بدی نیستیم، فقط بیمار هستیم. این کار به ما اجازه داد بهبودی پیدا کنیم. قبلاً نمی‌توانستیم چون آن احساس پوچی و بدی و گناه این اجازه را به ما نمی‌داد. کارهای وحشتناکی کرده بودیم، خودخواه و خودمحور بودیم و زیاده‌روی می‌کردیم. ولی وقتی پذیرفتیم، بیمار هستیم؛ وقتی جلوی این بیماری را بگیریم؛ رفتارمان می‌تواند تغییر کند. ما انسان‌های خوبی هستیم، فقط رفتارهای بدی داشته‌ایم.

    پس با حذف احساس گناه، شرم و عذاب وجدان از این بیماری، امکان بازیابی پیدا می‌کنیم. برای من این یک فرآیندی هست که تا آخرِ عمر ادامه دارد؛ من همیشه با شرم سر وکار خواهم داشت، مخصوصاً درباره‌ی غریزه و روابط جنسی، احساس شرم دوباره می‌تواند باز گردد. احساس شرم و گناه پشت سر مشکلات من است. وقتی من می‌توانم با آن‌ها کنار بیایم، بهتر خواهم شد و می‌توانم خود را به عنوان یک انسان قبول کنم؛ من هم مثل آدم‌های دیگر هستم، نه بهتر و نه بدتر.

    بهترین رخدادی که در زندگی‌تان پیش‌ آمده را برای‌مان بگویید.

    هر سال وقایع جدید و بهتری برای من اتفاق می‌افتد. پایانی ندارد. من و دوستم «تام  سی» زمانی که ۱۲ سال از حضورمان در برنامه می‌گذشت، از خودمان می‌پرسیدیم: «وقتی ۲۴ ساله (سن پاکی در NA) شدیم، چه رخ می‌دهد؟» دل‌مان می‌خواست بدانیم بعد از 30 سال حضور در برنامه، ما چه جور آدم‌هایی خواهیم شد؟ بعد از ۲۴ سال در NA ، واقعاً زندگی هر دوی ما خیلی بهتر شده بود. بعد از گذشت 30 سال، باز هم بهتر شد. من حالا خودم هستم. «من» بودن یعنی «تام» بودن راحت‌تر شده. خودم را دوست دارم. در لحظه زندگی می‌کنم. برای امروز وجود دارم. زیاد می‌خندم و زیاد شوخی می‌کنم.

    حضور در NA چه اثری در روابط عاطفی‌تان گذاشت؟

    تام مک‌کال
    اتفاقات دردناکی در زندگی من افتاده. درد لازمه پیشرفت است

    خلاقیت من بیشتر شده. یکی از چیزهایی که به آن افتخار می‌کنم این است که من تقریباً 3 سال بعد از پاک بودنم ازدواج کرده‌ام؛ 3 فرزند دارم. بچه‌های من در تمام طول زندگی‌شان با این برنامه همراه بوده‌اند و اطرافیانم همه در NA هستند. در زندگی فرزندان من، احساس شرم، گناه و ترس وجود نداشت. من اصول برنامه را در خانه‌ام اجرا می‌کنم. فرزندان من خیلی سالم و استوار هستند. پسر بزرگم یک دانشمند فضایی است و برای ناسا کار می‌کند، سیستم‌های سوختی جدیدی برای موشک‌ها ابداع کرده و بسیار موفق است. دختر من دبیر است، ازدواج کرده و 2 فرزند دوقلو دارد. پسر کوچکم هم مهندس راه و ساختمان است و با سیستم‌های آبیاری پیشرفته کار می‌کند، یک پسر هم دارد.

    همین که می‌بینم فرزندانم این گونه رشد کرده‌اند و از اینکه چرخ گردش گناه و ترس و شرم را متوقف کردم، خوشحالم. ما سوء‌استفاده‌ها و بدرفتاری‌ها را دور زدیم. فرزندان من شاهد رشد انجمن NA بودند. آنها معتادانی را که از مرگ و بدبختی و فلاکت آمدند، پاک شدند و در زندگی پیشرفت کردند، با چشمان خود دیده‌اند. البته اُوِردوز و مرگ معتادان را هم دیده‌ بودند. آنها از نزدیک شاهد همه‌ این تجربیات بودند. آنها با اصول NA آشنا هستند، با اصولش رشد کردند و بزرگ شدند. یکی از بهترین چیزهایی که NA به من داد همین است: فرصت اینکه چنین خانواده‌ای داشته باشم.

    بدترین چیزی که در زندگی شما اتفاق افتاده چی بود؟

    اتفاقات دردناکی در زندگی من افتاده. درد لازمه پیشرفت است. جدایی‌ام از همسر اولم، بدترین حادثه‌ی زندگی من بود. ما ۲۰ سال زن و شوهر بودیم و ازدواج‌مان به بن‌بست رسید. هر 3 فرزندم از همسر اولم هستند. این طلاق بدترین حادثه‌ی زندگی من بود. بقیه وقایع برایم خوب و موثر بودند. تراژدی طلاق چیزهای زیادی درباره‌ی خودم یادم داده است. با خیلی از کم و کسرهای دوران کودکی‌ام کنار آمدم و اکنون با خانم دیگری ازدواج کرده‌ام که او را خیلی دوست دارم. او هم در برنامه بهبودی حضور دارد.

    یعنی همسر اول‌تان در NA نبود؟

    چرا او هم در برنامه بهبودم حضور داشت؛ ولی مثل من برای برنامه وقت نمی‌گذاشت. هنوز هم در برنامه هست.

    اگر بخواهید که به اعضای NA در جای‌جای جهان فقط یک توصیه کوتاه کنید، چه می‌گویید؟

    می‌گویم: اصول برنامه را با رفتار خود اجرا کنیم. آنچه می‌گوییم مهم نیست، عملکرد ما مهم است. حرف مهم نیست، عمل مهم است.

    آیا اگر به طور ناخواسته در کنار معتادانی که مشغول مصرف مواد هستند، قرار بگیرید وسوسه می‌شوید؟ واکنش شما در این جور مواقع چیست؟

    غمگین می‌شوم، بعد می‌بینم چطور می‌توانم به آنها کمک کنم و چه کاری از دستم ساخته است ولی وسوسه نمی‌شوم.

    در اوایل بهبودی‌تان، چه چیزهایی موجب وسوسه شما می‌شد؟

    من هنوز هم درباره‌ دنیای مواد مخدر فکر می‌کنم. من هنوز هم دوست دارم مورد توجه باشم. هنوز خوشگذرانی را دوست دارم. کنار گذاشتن سبک زندگی دوران مصرف، کار سختی بود چون سالیان سال آنطور زندگی کرده بودم. اما  دیگر وسوسه نمی‌شوم چون می‌دانم که این لطف و فیض الهی بود که مرا نجات داد. به من موهبتی داده شده آن هم این‌که: من امروز مصرف نمی‌کنم. سال‌ها فکر مصرف کردن با من بود.

    به نظر شما در جلسات NA  چه چیزهایی مشارکت می‌خواهد و چه مواردی به همیاری نیاز ندارد؟

    در حالت ایده‌آل باید درباره‌ بهبودی و راهکارها، امید و آزادی، اصول برنامه و عوامل موثر در بهبودی ما مشارکت کنیم. ولی دنیا، دنیای کامل و بی عیبی نیست. بنابراین راجع به بعضی مشکلات اجتماعی که درگیرمان کرده هم، می‌توانیم مشارکت کنیم. ما باید راجع به مشکلات‌مان با هم صحبت کنیم.NA جایی است که می‌تواند جلوی مصرف دوباره‌ ما را بگیرد. مثلاً ما می شود راجع به مشکلاتی که امروز در محل کارمان پیش آمده، مشارکت کنیم.

    اما اگر در جلسات فقط راجع به بیماری خود و مشکلات و بدبختی‌هایمان صحبت کنیم و بدون راه حل و راه‌کار، دادن به خانه برویم؛ تکلیف تازه‌واردان چه می‌شود؟ دیگر انجمن فضای مناسبی برای بهبودی نخواهد بود. مثلاً بعضی‌ها دائماً راجع به مشکلات جنسی خود مشارکت می‌کنند، در صورتی که بهتر است این گونه مسائل خصوصی و شخصی را با راهنمای خود در میان بگذاریم. ولی بعضی اوقات مطرح کردن این موضوعات به شخص یاری می‌رساند. بعضی‌ها فکر می‌کنند برای پاک ماندن، می‌توان هرچیزی را به اشتراک گذاشت. ولی واقعاً خیلی بهتر است که راجع به امید، رشد و آینده بهتر مشارکت کنیم و مسائل شخصی را به طور خصوصی با سایر اعضای قدیمی‌تر یا راهنمای خود مطرح کنیم.

    جلسات ایران شلوغ شده و در اکثر جلسات بیش از 50 نفر شرکت می‌کنند، در نتیجه وقت به همه نمی‌رسد و آخر جلسه صدای یکی دو نفر نفر بلند می‌شود که اعتراض دارند، چرا وقت به آنها نرسیده است. آیا شما توصیه‌ای برای ما دارید که با این مشکل چه باید کرد؟

    بهترین کار این است که جلسات کوچکتری تشکیل دهید. جلسات بیشتری را برنامه‌ریزی کنید. نیکو است که انجمن معتادان گمنام ایران با این سرعت پیشرفت می‌کند و جلسات بزرگ هم خوب است ولی روی کیفیت بهبودی تأثیر می‌گذارد. من شخصاً جلسات کوچکتر، که وقت مشارکت به همه می‌رسد را ترجیح می‌دهم. معمولاً ما همدیگر را خوب می‌شناسیم و زمانی که تازه‌واردی از راه می‌رسد، همه می‌خواهند به او کمک کنند. ولی در ایران جلسات بزرگ شده و تبع این‌گونه مشکلات هم هستند.

    وظیفه‌ی منشی در جلسات بزرگ این است که در اول جلسه مسئولیت خود را توضیح دهد و بگویدبا توجه به تعداد زیاد حضار به همه برای مشارکت وقت نخواهد رسید“. ضمناً در انتخاب افرادی که مشارکت می‌کنند، دقت بیشتری کند تا هم وقت به تازه وارد برسد و هم به اعضایی که مدتی است، مشارکت نکرده‌اند. وقت موجود را حتی‌الامکان منصفانه تقسیم کند. ولی باید سعی داشت که پیام برنامه به گوش برسد و دوستان فقط و فقط درباره‌ی مشکلات و گرفتاری‌ها مشارکت نکنند. منشی باید نشان دهد که پارتی‌بازی در کار نیست. البته یک مشکل دیگر هم شما در ایران دارید: در جلسات بزرگ اعلام پاکی‌ها وقت زیادی را می‌گیرد. در اول جلسه خیلی وقت تلف می‌کنید. بهتر است گرداننده بگوید: «آنهایی که 30 روز پاکی دارند، دست خود را بلند کنند. بعداً بگوید، آنهایی که 60 روز پاکی دارند، دست خود را بلند کنند»؛ این شیوه می‌تواند 15 دقیقه از وقت بعضی جلسات را جلو بیندازد. ما در آمریکا ماهی یکبار جلسات مخصوص تولد داریم؛ در نتیجه تولدها وقت جلسات را تلف نمی‌کنند. به نظر من درمورد مراسم تولد در ایران کمی زیاده روی می‌شود.

    کلمه Anonymous یا گمنام یا گمنامی برای افراد مفهوم مختلفی دارد. گمنامی برای شما چه مفهومی دارد؟

    تام ام
    تجربه‌ سفر من به ایران یک تجربه استثنایی بود، تا آخر عمر موهبت این سفر را گرامی خواهم داشت

    سنت دوازدهم می‌گوید که: «گمنامی پایه و اساس معنوی این برنامه است». معنی واقعی گمنامی در NA یعنی عمل با فروتنی. راجع به خروج از خودمحوری است. البته وقتی برنامه‌ی الکلی‌های گمنام شروع شد، هدف این بود که از هویت افراد محافظت شود. چون اگر همه می‌فهمیدند شخص معتاد به الکل است ممکن بود برایش گران تمام شود. پس جلسات AA  با حضور تعداد کثیری تشکیل می‌شد و کسی بعد از جلسه راجع به نام یا خصوصیات دیگران صحبت نمی‌کرد. ما میگوییم «تام. سی» چون می‌خواهیم نام خانوادگی افراد لو نرود. پس هدف اولیه محافظت از نام خانوادگی افراد بوده است.

    ولی در NA گمنامی به تدریج معنی دیگری پیدا کرد که خیلی حائز اهمیت بود. گمنامی علاوه بر محافظت از نام، به مفهوم جلوگیری از مهم جلوه شدن فرد یا بزرگ کردن شخصیت افراد یا جلوگیری از جاه طلبی و شهرت اعضا است.

    گمنامی دیگر راجع به شخصیت نیست. مثلاً حضور آنتونی، بکی و من درایران کمی غیرعادی است. توجهی که به ما می‌شود، بی‌سابقه است. با ما در ایران مثل یک شخص معروف یا نام‌دار رفتار می‌شود. اگر در آمریکا می‌دانستند با من اینطور رفتار شده، یک اردنگی محکم به من می‌زدند! من یک ستاره سینما نیستم! اگر دوستان بفهمند اینجوری ما را تحویل گرفتند، ما را به صلیب خواهند کشید!

    ولی من نقش خود را در اینجا می‌دانم. من یک نماد یا یک سمبل از دفتر خدمات جهانی هستم. یک نقش موقتی است که من دارم. مطمئناً این پذیرایی استثنایی و عشق و توجه‌ی که دوستان و اعضای انجمن در ایران به من دارند، نباید روی من تأثیر بدی بگذارد که اصل فروتنی فراموش شود. البته می‌توان کمی گمنامی را بسط داد و گفت ما نباید راجع به آنچه در جلسات می‌شنویم بیرون از جلسه صحبت کنیم. پشت سر هم نباید غیبت کنیم و شایعه سازی هم چیز بدی است.

    پس باید رازهای یکدیگر را محرمانه نگه داریم و محرمانه نگه داشتن رازها یکی از برداشت‌های اعضا از کلمه گمنامی است که خیلی هم خوب است. ولی به نظر من گمنامی یعنی حمایت از حق و حقوق اعضا در جامعه. یعنی من می‌خواهم از بیماری اعتیاد بهبود پیدا کنم ولی نمی‌خواهم همه‌ی دنیا از این قضیه خبر داشته باشند. ما همه مثل هم هستیم. همه معتاد هستیم. امروز پاک هستیم. ما برای امروز زندگی میکنیم. مهم نیست که پاکی من سی و هشت سال است. مهم این است که من «امروز» پاک هستم.

    آیا نکته‌ دیگری هست که دوست داشته باشید مطرح کنید؟

    رشد انجمن در ایران فوق‌العاده بوده است. تجربه‌ سفر من به ایران یک تجربه استثنایی بود، تا آخر عمر موهبت این سفر را گرامی خواهم داشت. این رشد سریع یا به قول شما انفجار، دردهایی هم با خود دارد ولی کلاً انجمن خوب و سالمی دارید. البته اختلاف سلیقه و اختلاف نظر همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت. بحث‌هایی هم که به وجود آمده، خوب است. باعث رشد انجمن خواهد شد.

    بحث و مجادله خیلی هم بد نیست. فقط بهتر است این مشکلات را بین خودمان حفظ کنیم و اجازه ندهیم به بیرون از انجمن کشیده شود. به نظر من شماها در ایران کیفیت ویژه‌ای دارید که من هیچ جای دیگری از جهان ندیده‌ام. این خصوصیت عالی نه تنها در NA بلکه در کل کشور شما وجود دارد. به هرجا که من در ایران سفر کردم، به ما احترام گذاشتند. با ادب و لبخند از ما پذیرایی شد. در فرودگاه‌ها مردم از من می‌پرسیدند شما اهل کدام کشور هستید؟ ما در همه‌ی شهرها به خانه‌های اعضا دعوت شدیم و همه جا از ما پذیرایی عالی شد. با خانواده‌ها و زن و بچه‌ی اعضا آشنا شدیم. والدین را دیدیم که چگونه از بهبودی فرزندانشان خشنود هستند. این یک تجربه‌ی بی‌نظیر برای شخص من بود، چون ما در کشورمان اینجور چیزها را نمی‌بینیم. در آمریکا خانواده‌ها اغلب درگیر بهبودی نمی‌شوند.

    فرهنگ ایرانی بسیار دلچسب است. من قبل از آمدن به ایران درباره‌ی کشور شما زیاد نمی‌دانستم و رسانه‌های ارتباط جمعی آمریکا هم تصویر خوبی از کشور ایران ارائه نمی‌دهند. بنابراین نعمت بزرگ این سفر آشنایی با ایران و ایرانی‌ها بود. NA ایران هم فرهنگ ایرانی را منعکس می‌کند

    البته مشکلات هم زیاد است و بعضی از قوانین هم دست و پاگیر هستند ولی باید بگویم من شما را تحسین می‌کنم.

    پیام بهبودی: ما هم از گفتگو و مصاحبت با شما واقعاً لذت بردیم و از تجربه‌های شما آموختیم. به امید دیدار مجدد. متشکریم.

    مصاحبه و ترجمه: سپهر «الف»/مجله پیام بهبودی/بهار ۱۳۸۶/شماره دهم