روایت یک الکلی سابق در بهبودی

روایت یک الکلی سابق از آزمون و خطای شخصی‌اش در فرایند بهبودی

بعد از پاک شدن به سن قبل از شروع اعتیادت برمی‌گردی

    آنا ماری کاکس از وبسایت کات درباره تجربه مصرف و عدم مصرف الکل می‌نویسد. 

    می‌گویند وقتی برای اولین‌ بار پاک می‌شوید، به همان شخصیتی که در زمان شروع مصرف بودید برمی‌گردید. برای من بازگشت به آنای سیزده ساله بود؛ که همین بهترین بهانه برای توضیح این است که چرا آنای سی‌وهشت ساله برای ملاقات با چند پسر، مخفیانه از خوابگاه کمپ بازپروری جیم زد و بعد هم شماتت شد.

    بیشتر مردم الکل مصرف می‌کنند تا از خویشتن‌داری‌شان بکاهند و بتوانند راحت و رها رفتار هیجانی داشته باشند. اما من وقتی بعد از نیمه‌شب یواشکی از اتاقم بیرون می‌آمدم و سعی می‌کردم هم‌اتاقی‌هایم را بیدار نکنم، کاملاً هوشیار بودم. سایر قانون‌شکن‌هایی که قرار بود ببینم‌شان هم کاملاً هوشیار بودند؛ آنها هم مثل من در کمپ بازپروری بودند و با هم پشت باشگاه ورزشی (دقت کنید؛ پشت باشگاه!) آشنا شده بودیم. این‌طور که پیداست بعضی الکلی‌ها برای زیر پا گذاشتن قوانین کاملاً منطقی و عقلانی حتی نیازی ندارند که مست باشند.

    اگر در اطرافیان خود الکلی یا معتاد می‌شناسید، به احتمال زیاد اینها را خودتان می‌دانید. اگر زندگی این افراد را تماشا کنیم حتی در گوشه‌هایی از زندگی آنها که بیشترین مصرف را دارند و آنها که مدتی است پاک شده‌اند، معمولاً می‌توان سرپیچی‌های نوجوانانه‌ای را که مانع از تصمیم‌گیری درست می‌شود دید. این طغیان‌ها گاهی نسبتاً کوچک‌اند، مثلاً بعضی‌ها دله‌دزدی می‌کنند. اما خود من بارها دیده‌ام که الکلی‌های سابق درباره‌ دزدی از مغازه و خیانت به همسران‌شان می‌گویند، و دقیقاً با همان سردرگمی‌ای که من در آن شب جیم زدن از کمپ نسبت به انجام چنین رفتارهایی در عین هوشیاری داشتم.

    بعضی از بخش‌های لجوج و سرسخت من از بیشتر قوانین حاکم بر دنیای بزرگسالی متنفر بودند. من جامعه را مجموعه‌ای از والدین سختگیر و بداخلاق می‌دیدم و انتخاب می‌کردم که متقابلاً دختر خوب یا بدی باشم.

    ولی پرسشی که اینجا به وجود می‌آید این است: حالا که ما پاک شده‌ایم و دیگر نمی‌توانیم اعتیاد و عدم تعادل شیمیایی مغزمان را بهانه کنیم؛ پس دیگر مشکل کذایی ما چیست؟ دیگر چطور این رفتارهای غیرمنطقی را توجیه کنیم؟

    این فلسفه که بین ما جریان دارد که معتقدیم «بعد از پاک شدن به سن قبل از شروع اعتیادت برمی‌گردی»، برای چنین موقعیت‌هایی که می‌خواهیم علت پشت کارها‌مان را برای دیگران توضیح دهیم خوب است. اما نگرش «من مثل یک بچه رفتار کردم چون احساس می‌کردم بچه هستم» درس عبرت چندانی به نوجوان درون ما نمی‌دهد. گمان می‌کنم که من تنها فرد درگیر اعتیادی نیستم که مخالفتش با مراجع قدرت عمیق‌تر از آن خرده‌قوانینی است که می‌شکند. بعضی از بخش‌های لجوج و سرسخت من، تا همین اواخر، از بیشتر قوانین حاکم بر دنیای بزرگسالی متنفر بودند. البته در هر صورت من از آنها پیروی می‌کردم. من جامعه را مجموعه‌ای از والدین سختگیر و بداخلاق می‌دیدم و انتخاب می‌کردم که متقابلاً دختر خوب یا بدی باشم.

    فرار از پشت سالن خیلی طول نکشید. تقریباً پانزده‌ دقیقه که گذشت به معنای واقعی کلمه احساس کردم که برای این کارها زیادی پیر شده‌ام. بنابراین راهم را کج کردم و به سمت خوابگاه برگشتم. وقتی رسیدم یکی از هم‌اتاقی‌هایم را دیدم که بیدار شده و دم در اتاق منتظر من ایستاده است. به‌ام گفت که بهتر است زودتر به همه‌چیز اعتراف کنم وگرنه به مشاورهایمان خبر می‌دهد. فقط بیست‌وچهار ساعت وقت داشتم.

    روز بعد به دفتر مشاور رفتم و به همه‌چیز اعتراف کردم. بعد از تلاش اندکی از سوی او برای حرف کشیدن از دهان من که به طرز شرم‌آوری چندان طولی نکشید، اسم بقیه کسانی را که آن شب شریک جرم بودند به او گفتم. اگر دوست دارید، اسمش را خبرچینی بگذارید؛ برای من این بخشی از همان دختر خوب بودن محسوب می‌شد.

    بعد از اینکه همه‌چیز را بازگو کردم، مشاور فرمی را مقابلم گذاشت که از بین صحبت‌های بیمارها درباره‌ آن شنیده بودم. این فرم یک توافقنامه بود که اگر کارکنان مرکز تشخیص دهند که در برنامه درمانی، حاضر به رعایت توصیه‌های آنها نیستم، آنجا را ترک کنم. این یک مرحله قبل از اخراج شدن بود. این فرم، آخرین هشدار بود.

    اینجا بود که چیزی در ذهنم جرقه زد؛ من یک بزرگسال هستم که اختیار موافقت یا مخالفت کردن با پیشنهادات را دارد. من یک کودک نیستم که به ‌خاطر نافرمانی سرزنش شود.

    در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید

    من اعتیاد را شکست دادم اما الکلیسم پسرم را کشت

    کم یا متوسط، مصرف الکل همیشه هم مضر است

    الکل به شکل‌های مختلفی به سلامت فرد آسیب می‌رساند


    با فکر به تمام آن پول‌های غیرقابل بازگشتی که خانواده‌ام به مرکز درمان پرداخته بودند و با مرور خاطرات بد احضار شدن‌هایم به دفتر مدیر مدرسه، شروع به گریه کردم؛ و بگذارید راحت بگویم، به التماس هم افتادم. با اعتراض گفتم: «من که به اشتباهم اعتراف کردم! و نام همدستانم را به شما گفتم! آیا این هیچ ارزشی برایتان ندارد؟ من از این به بعد همه قوانین را رعایت می‌کنم، قول می‌دهم

    مشاور فوق‌العاده‌ من، زنی با‌ابهت و باوقار، با سابقه‌ سی سال پاکی و با سری تراشیده، قلم از روی فرم برداشت و رو به من گفت: «آنا، تو قانونی را نشکستی. تو یک قرارداد را زیر پا گذاشتی. زمانی که شما ثبت‌نام می‌کنید، پای یک قرارداد را امضا می‌کنید که دستورالعمل‌های ما را رعایت کنید و اگر این کار را نکنید ما درمان را متوقف می‌کنیم. وقتی افراد بزرگسال سر چیزی موافقت می‌کنند و بعد یکی از آنها آن را دنبال نمی‌کند، این اتفاق می‌افتد. این تنبیه و مجازات تو نیست. این صرفاً پیامد عمل توست

    با خودم فکر کردم که این حرف کاملاً درست است. به عنوان یک فریلنسر (آزادکار)، بسیار با قراردادها سر و کار داشته‌ام. وقتی کارفرما مقاله‌ای را که نوشته‌اید رد کند، باید برای آن هزینه از پیش تعیین‌شده‌ای پرداخت کند؛ چون در قرارداد قید شده است. شما کار را به‌موقع تحویل می‌دهید؛ چون موعد مقرر آن در قرارداد آمده است. نرخ پرداختی شما هم دقیقاً در قرارداد مکتوب می‌شود.

    او خاطرنشان کرد، طبق اصول، آنچه باید در حال حاضر انجام شود مکتوب کردن در اسناد و مدارک است که من توصیه‌های آنها را زیر پا گذاشته‌ام.

    روایت یک الکلی سابق
    بگذارید راحت بگویم، به التماس هم افتادم. با اعتراض گفتم: «من که به اشتباهم اعتراف کردم! و نام همدستانم را به شما گفتم! آیا این هیچ ارزشی برایتان ندارد؟ من از این به بعد همه قوانین را رعایت می‌کنم، قول می‌دهم!»

    بعد از هوشیاری تا چه زمانی باید برای برقراری ارتباط عاطفی صبر کرد

    الکلی‌های گمنام مؤثرترین راه برای پرهیز از الکل


    درست است. بیرون رفتن یواشکی من از خوابگاه، با وجود اینکه احساس شیطنت‌بار هیجان‌انگیزی داشت، در واقع صرفاً انجام ندادن آن چیزی بود که آنها پیشنهاد کرده بودند. آنها خود قانون نبودند؛ آنها حتی وکیل مدافع قوانین هم نبودند. من قانونی را نشکسته بودم. من با سرپیچی از دستورالعمل بسیار گران‌قیمتی که خود برایش به آنها پول می‌دادم، به خودم خیانت کرده بودم.

    وقتی فرم را امضا می‌کردم، چیزی در ذهنم جرقه زد؛ من یک فرد بزرگسال هستم که اختیار موافقت یا مخالفت کردن با پیشنهادات را دارد. من یک کودک نیستم که به‌خاطر نافرمانی سرزنش شود.

    البته نمی‌گویم که از آن زمان تا حالا هرگز با میلم به سرپیچی از مرجع قدرت فرضی، کشمکش نداشته‌ام. ناگفته نماند که گاهی مراجع قدرت و قوانین واقعاً اشتباه یا ناعادلانه هستند. حتی بیشتر اوقات، قوانین به صورت ناعادلانه برای افراد مختلف اجرا می‌شوند.

    یکی از شعارهای الکلی‌های گمنام می‌گوید: «این برنامه، یک برنامه درمانی پیشنهادی است». این شعار بعد از آن ماجراجویی‌ام در پشت باشگاه ورزشی، دیگر متفاوت به نظرم می‌آمد. قبل از آن جلسه‌ام پیش مشاور، تصور می‌کردم که این شعار صرفاً راهی برای خلاص شدن از شر این انتقاد بود که گروه‌های الکلی‌های گمنام بیش از حد سختگیر هستند. اما حالا من آن را توصیفی کلی از رابطه بین خودم و مسیر بهبودی‌ام می‌بینم؛ چه داخل گروه باشم چه وقتی که از آن بیرون آمده باشم.

    من با مسیر بهبودی‌ام یک قرارداد بستم؛ اینکه با پیروی از توصیه‌های کسانی که قبل از من آن را پیموده‌اند، راه هموارتری خواهم داشت. اگر تصمیم بگیرم آن توصیه‌ها را نادیده بگیرم، قرارداد شکسته می‌شود. اگر قرارداد را بشکنم ممکن است لغزش کنم، شاید هم نکنم؛ اما هر اتفاقی که بیفتد، پیامد تخلف من از قرارداد است و نه مجازاتی برای بدرفتاری‌ام.

    پاک ماندن من چیزی نیست که به‌ خاطر «بد» بودن از من گرفته شود؛ بلکه نتیجه انجام کاری است که قبول کرده‌ام انجام دهم. البته این بحث کمی پیچیده‌تر از این حرف‌هاست؛ اما این‌گونه نگاه کردن به این مسئله به من کمک می‌کند پاک شدن را نشانه‌ای از درستکاری اخلاقی و لغزش را نشانه‌ای از یک شکست نبینم و با این طرز نگاه، خودم را شرمنده نکنم.

    من معتقدم که پذیرش این چارچوب فکری، مرا از آن احساس شرمندگی فزاینده که واقعاً می‌تواند یک نفر را از مسیر بهبودی خارج کند، دور نگه داشته است. مواقعی در زندگی بود که برخلاف توصیه‌های درمانگران یا بچه‌های گروه رفتار کردم؛ مثلاً خیلی زود وارد رابطه شدم، از دیگران کناره‌گیری کردم و در جلسات شرکت نکردم، دروغ گفتم و یا کارها را سرسری انجام دادم. همه این کارها، آن سنگر عزت نفس و صداقتی را که بهبودی من بر آن بنا شده است، حداقل تا حدی باطل می‌کند. اما اینکه خودم را بهخاطر تخلفاتی که کرده‌ام سرزنش کنم، فقط آن ساختار زیربنایی را بیشتر تضعیف می‌کند. وقتی به خودم یادآوری می‌کنم که مسیر ترک من مبتنی بر یک توافق است، خیلی راحت‌تر می‌توانم به رفتارم بدون قضاوت نگاه کنم و اعمالم را به جای یک شکست شخصی، صرفاً چند اشتباه ببینم. این‌گونه، مواجه شدن با اشتباهاتم و اصلاح آنها بسیار آسان‌تر شد.

    این تغییر نگرش من فقط آن چیزی نبود که فکر می‌کردم زندگی بعد از ترک با خود به همراه خواهد داشت؛ این یک تغییر عمیق در نحوه‌ درک من از رفتار کردن به مثابه یک بزرگسال بود. هیچ‌کس قرار نیست برای سطح عملکردتان در بزرگسالی به شما نمره بدهد؛ این چیزی بود که من قبلاً باور داشتم. اینکه یک انسان مسئولیت‌پذیر با سطح کارکرد بالا باشید، رویکردی است که خود می‌توانید انتخاب کنید؛ حالا گاهی در آن موفق می‌شوید و گاهی هم نه.

     این انتخاب مزایای خودش را دارد؛ از طرفی هم اگر گاهیاوقات به این نتیجه برسید که ارزش رعایت شدن ندارد، مشکلی نیست. من هنوز هم گاهی کارهایم را به تعویق می‌اندازم، اما نه به اندازه قبل؛ چرا که هر بار آگاهانه از خود می‌پرسم که آیا حاضرم با بی‌خوابی کشیدن‌های آخر شب و اضطراب‌هایی که بهخاطر رها کردن همه‌چیز تا دقیقه‌ نود نصیبم می‌شود، سر کنم؟

     من هم با بقیه آدم‌های دنیا در این مشکل شریک هستم. بارها پیش آمد که در دهه سی سالگی جلو رئیسم به گریه افتادم. همیشه احساس می‌کردم که دوباره به دفتر مدیر فرستاده شده‌ام. حالا دیگر به سردبیرم به چشم مرجع قدرتی که باید او را راضی نگه دارم نگاه نمی‌کنم. آنها قرار است در بهتر کردن یک موضوع با من مشارکت کنند.

    تا زمانی که خودم را فردی می‌دیدم که ممکن است به دلیل زیر پا گذاشتن قوانین دچار مشکل شود، از یک طرف نمی‌توانستم بهخاطر انتخاب‌های خوبم برای خود اعتباری قائل باشم، و از طرف دیگر هم انتخاب‌های بدم فقط زمانی اهمیت پیدا می‌کردند که به دردسر می‌افتادم. اما پیروی یا عدم پیروی از قوانین تنها راه قدم گذاشتن در این جهان نیست. گاهیاوقات حتی بلوغ حاکی از این است که اصلاً در قالب رعایت قوانین به مسائل نگاه نکنیم.

    ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد/نویسنده: Ana Marie Cox

    https://www.thecut.com/recovering-rule-follower-sobriety