نواقص اخلاقی

آن قدم‌های بی‌فایده

من دوست دارم راهم را در جاده‌ی بهبودی ادامه دهم

    نواقص شخصیتی یا کمبودهای اخلاقی همان عواملی هستند که در تمام دوران زندگی باعث درد و بدبختی ما شدند. اگر آن‌ها عوامل خوشحالی و سلامت ما بودند، این گونه کارمان به جای باریک کشیده نمی‌شد. (کتاب پایه معتادان گمنام)

    اولین برداشت‌های من از قدم‌های شش و هفت خیلی خیلی ساده بود. اگر آنها را به‌کار گیرم، شخص متفاوتی خواهم شد. با نفرتی که در اوایل بهبودی از خود داشتم، جای تعجب نیست که بیشتر از هر چیزی دلم می‌خواست شخص دیگری باشم. بنابراین خیلی سخت روی آن قد‌م‌ها کار کردم، به‌خصوص قدم هفتم. در حین اینکه دعا می‌کردم تا خداوند نواقص مرا بگیرد، ناخودآگاه از او می‌خواستم که مرا عوض کند. چرا که من خود یک نقص بزرگ بودم. به این خاطر میگویم ناخودآگاه چون چند سالی طول کشید که بفهمم این واقعاً همان چیزی است که من آرزویش را داشتم. منِ احساساتی، عصبانی، انفجاری، پر سر و صدا، بدذات، بی‌اعتماد و بی‌ملاحظه، می‌خواستم تبدیل شوم به یک آدم دوست داشتنی، آرام، صبور، باملاحظه که شمرده صحبت می‌کند، خونسرد است و ملکوتی که آن‌قدر به خدا نزدیک باشد که مردم او را اشتباهی بگیرند!

    خشم و سرزنش

    متاسفانه من زود از کوره درمیرم!

    نواقص اخلاقی

    خوب حدس بزنید که چی شد؟ بعد از سال‌ها دعا و التماس کردن و به خاک افتادن، به این نتیجه رسیدم که قدم‌های شش و هفت کار نمی‌کنند! در واقع همه‌ی برنامه یک فریب است. ولی با وجود داشتن چنین احساسی،  برنامه NA  را ترک نکردم. من فقط به کار خود برای درک بهتر آن قدم‌های بی‌فایده و پیدا کردن معنی واقعی آن‌ها ادامه دادم. در همان زمان مطمئن بودم مساله‌ی خویشتن داری یا کنترل خود مطرح است.

    من یا خدا نتوانستیم نواقص را نابود کنیم؛ پس باید راهی پیدا می‌کردم که آن‌ها را کنترل کنم. چند سال دیگر هم تلاش کردم تا خود را به شخص دیگری تبدیل کنم  با همان موفقیت کمی که بار اول داشتم .

    اشتباه نکنید، نه اینکه صحبت دیگران را در مورد قدم‌ها گوش نکرده باشم. چیزهای خیلی خوبی شنیدم: قدم‌های ششم و هفتم راجع به این بود که  کنترل را رها کنی و خودت را بر اساس شرایط روز بپذیری. آن‌ها راجع به این بود که به نیروی برتر اعتماد کنی تا او کارهایی برای ما انجام دهد که خودمان نتوانستیم برای خودمان انجام دهیم. من همه‌ی این‌ها را شنیدم و سر را به علامت تائید تکان دادم ولی همیشه بر این باور بودم که روزی تبدیل به شخص دیگری خواهم شد.


    ؛؛من به این آگاهی رسیدم که غرور حتماً در بعضی از مواقع ریشه‌ی مشکلاتم بوده
    ولی من هرگز آن‌را به عنوان مشکل اصلی ندیدم. فکر می‌کردم که غرور مسئله‌‌ای
    است که پس از پایان درگیری با نواقص بزرگ خود، می‌توانم به آن رسیدگی کنم.؛؛


    بعد از مدتی از کنترل کردن نواقصم، خسته شده و به نتیجه‌ی دیگری رسیدم . قدم‌های شش و هفت فقط به عنوان تشویق معنی می‌داد. من متوجه شدم که ما وقتی به مقطع مشخصی از بهبودی میرسیم احتیاج داریم تا تشخیص دهیم که تنها یک چیز هست که برای همیشه از ما گرفته می‌شود و آن هم تمایل به مصرف است. من به این نتیجه رسیدم که مجبور هستم  با بقیه‌ی نواقص خود بسازم.

    نواقص شخصیتی یا کمبودهای اخلاقی همان عواملی هستند که در تمام دوران زندگی باعث درد و بدبختی ما شدند

    درباره اعتیاد در مجله اینترنتی اعتیاد بیشتر بخوانید

    تسلیم شو تا پیروز شوی

    روایتی از افت و خیزهای یک زندگی پرماجرا

    من احساساتی، انفجاری، بی‌ملاحظه و بی‌اعتماد. بنابر این من به یک طرز فکر مهلک تسلیم شدم. تصمیم گرفتم که بهتر است که این حقیقت را بپذیرم که من تبدیل به شخص دیگری نخواهم شد. به آهستگی برایم روشن شد که شاید فقط من داشتم به این نتیجه میرسیدم. حقیقت این بود که من هرگز یک شخص متفاوت نخواهم شد، ولی دانستن این موضوع دیگر دردناک نبود چون متوجه شدم که روی هم رفته آنقدرها هم بد نبودم.

    خوب بودم یه مقدار عادت عجیب و غریب داشتم ولی اساساً “اکی”  بودم.

    زود از کوره در می‌روم!

    من قبلاً قادر نبودم این چیزها را ببینم چون دائم مشغول انتقاد از خود  بوده و در رابطه با این موضوع از معتادان و انسان‌های دیگر نه بدتر و نه بهتر بودم. برای من آسان نبود تا تشخیص دهم که «غرور» نتیجه‌ی این است که یک نفر فکر کند بدتر از دیگران ویا به همان نسبت بهتر از دیگران می‌باشد.

    پس من اشتباه می‌کردم. قدم‌ها کار می‌کنند. من فقط برای دیدن این مسئله غرور داشتم. عجب تصادفی که غرور هرگز در لیست نواقص اخلاقی قدم ششم من نبود !

    من به این آگاهی رسیدم که غرور حتماً در بعضی از مواقع ریشه‌ی مشکلاتم بوده ولی من هرگز آن‌را به عنوان مشکل اصل ندیدم. فکر می‌کردم که غرور مسئله‌‌ای است که پس از پایان درگیری با نواقص بزرگ خود، می‌توانم به آن رسیدگی کنم.

    برای من پانزده سال طول کشید تا کاملاً آماده شوم و باور کنم که من خدا نیستم و شروع به درخواست کمک از خدای واقعی کنم. شما ممکن است که فکر کنید که خیلی طول کشیده، ولی من مجبور بودم روی این موضوع کار کنم. فکر کردن در مورد خودم به عنوان یک غول تا فکر کردن در مورد خودم به عنوان یک سایز نرمال و معمولی؛ جالب این است که من سایز معمولی خود را بیشتر دوست دارم.

    من مهربان، بامزه، دوست داشتنی، و حساس هستم. من طعنه‌زن و بدبین، بی‌ملاحظه و احساساتی هم هستم و زود از کوره در می‌روم ولی زود هم می‌بخشم.

    من دوست دارم راهم را در جاده‌ی بهبودی ادامه دهم و درست مثل آدم‌های دیگر باشم.

    آندره. ل کانادا

    مجله NA WAY/پیام بهبودی پاییز ۸۶

    برچسب‌ها