
بساط قمار زير پوست شهر!
با وسوسه اي کوچک پا مي گيرد، اما وقتي به خودت مي آيي ديگر آهي در بساطت باقي نمانده است.
مهم نيست تحصيل کرده و باسواد باشي يا آدمي ساده و بي اطلاع از همه جا، وقتي دوره ات کنند و وسوسه هايشان در دلت جا باز کند آن وقت است که ديگر راهي جز باخت نداري. با اين که بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بساط قمارخانه ها از کشور برچيده شد اما هنوز هستند کساني که در خفا و حتي با بي شرمي تمام در شهر قمار مي کنند، شرط مي بندند و آتش به زندگي شان مي زنند.
برخي با بي شرمي برچسب ورزش فکري بر قمار مي زنند و با اين کار خود و کار غيراخلاقي شان را توجيه مي کنند. قمار و شرط بندي از نظر دين اسلام کاري ناسالم است و جزو گناهان کبيره به شمار مي آيد، کاري که باعث بروز ناهنجاري هاي خانوادگي، کينه و دشمني و هزاران آسيب ديگر در جامعه مي شود. اما اين روزها به تدريج شاهد رونق گرفتن دوباره اين پديده شوم بين بعضي قشرهاي جامعه هستيم. فرقي نمي کند پير باشي يا جوان، تحصيل کرده باشي يا بي سواد،کافي است اندکي غفلت را ضميمه زندگي کني تا قمار جاي خود را در زندگي ات باز کند.
سياه بازها سال هاست جيب مردم را خالي مي کنند
خيابان هاي اطراف ميدان حسن آباد تهران پاتوق سياه بازهاست. تمام سرمايه شان لباس تنشان است و ۳ عدد کارت ويزيت. ساده لوحي و طمع عابران گذري راهم که به اين سرمايه اندک اضافه کني برايشان روزي ۳-۴ ميليون تومان درآمد مي تراشد. کارت بازهاي ميدان حسن آباد مثل روح مي مانند در طرفة العيني ظاهر مي شوند، چند نفر را سرکيسه مي کنند و قبل از اين که ماموري سر برسد راهشان را مي گيرند و مي روند. اين دومين روز است که به اميد پيدا کردن کارت بازهاي ميدان حسن آباد به اين جا مي آيم و حوالي ميدان پرسه مي زنم. کسبه محل مي گويند مثل اين که سرت باد دارد. آمده اي از کارت بازها گزارش تهيه کني؟ اگر بو ببرند خبرنگاري بلايي سرت مي آورند که جاي گزارش براي مردم خاطره بنويسي!

بعد از دو ساعت پرسه زدن زير آفتاب داغ مرداد ماه بالاخره بخت ياري ام مي کند و يکي از همين کارت بازها پيدايش مي شود. روبه روي ايستگاه آتش نشاني به درختي کهن سال تکيه مي زند و تکه مقوايي را پهن مي کند. به سرعت دور و برش شلوغ مي شود. ۳ عدد کارت ويزيت را به سرعت جابه جا مي کند و از مردم مي خواهد بگويند پشت کدام کارت با ماژيک رنگي شده است. کاسب هاي محل خوب مي دانند همه اين ۴ نفر هم دست اند. يک نفر کارت پخش مي کند و ۳ نفر ديگر بر سر پيدا کردن کارتي که پشتش رنگي است با فرد کارت باز از ۵۰ هزار تومان تا ۲۰۰ هزار تومان شرط مي بندند.۴ نفري حسابي بازار را گرم کرده اند و رد و بدل شدن تراول هاي تا نخورده بينشان عابران و رهگذران را وسوسه مي کند. يکي از همان ۴ نفر طوري رفتار مي کند که انگار او هم عابر و رهگذر است. کارتي را که پشتش با ماژيک رنگي شده است بر مي دارد گوشه اش را تا مي زند و به من مي گويد: بدبخت معتاد است اصلا نمي فهمد گوشه کارت رو تا زدم. کارت باز هم به سرعت کارت ها را جابه جا مي کند،همان فرد مي گويد صد هزار تومان شرط مي بندم. کارت باز قبول مي کند و رفيقش که در اين بازي کثيف عابري بيش نيست کارت رنگي را بر مي دارد. حالا کارت باز صد هزار تومان باخته است.
دفعه بعد بر سر پنجاه هزار تومان مي بندند کارت باز ، بازهم مي بازد و اين بار طوري رفتار مي کند که چون تو زرنگي و دو بار مرا بردي ديگر با تو بازي نمي کنم. مرد اشاره اي به من مي کند و مي گويد ديگر با من بازي نمي کند تو بيا بازي کن. مي گويم پولش حرام است. با ناراحتي مي گويد تو پول را ببر بده به فقير ولي روي اين بابا را کم کن. هنوز گوشه کارت پشت رنگي خميده است و در هر بار کارت ريختن مشخص است که کارت رنگي کداميک از سه کارت است. همين موضوع دايم وسوسه ات مي کند تا تو هم در اين بازي ساده در عرض چند ثانيه چندين هزار تومان به جيب بزني. بالاخره وسوسه کار خودش را مي کند. يکي از جوان ها نگاهي به من مي کند و مي گويد با اين که مي دانم اين ها شارلاتانند اما مي خواهم رويشان را کم کنم. همان ابتداي کار صد هزار تومان شرط مي بندد. شرط اول را مي برد و خوشحال است از بردي که داشته. اما به ناگهان ورق بر مي گردد. کارت باز مي فهمد گوشه کارتش خميده شده و کارت را عوض مي کند. از اين جاي کار به بعد همه چيز قمار است و شانس. آن قدر سريع کارت ها را مي ريزد که پيدا کردن کارت سخت و سخت تر مي شود. حالا جوانک ۲۰۰ هزار تومان باخته و با ناراحتي مي گويد دوباره شرط مي بندم. کارت باز مي گويد زير ۵۰ هزار تومان شرط نمي بندم. جوان جيب هايش را مي گردد. ۲ هزار تومان بيشتر ندارد. صداي اعتراضش بلند مي شود. صدايي که هر روز کسبه حسن آباد مانند آن را مي شنوند و سال هاست با اين گونه اعتراض ها آشنايند.

اما اعتراض کردن همانا و مشتي از سوي رفقاي قلچماق کارت باز حواله صورتش شدن همانا. دعوا که بالا مي گيرد جواني از دکه روزنامه فروشي بيرون مي آيد، بازنده را کنار مي کشد و مي گويد: با اين ها جدل نکن وگرنه رويت چاقو مي کشند. در چشم به هم زدني کارت بازها از صحنه دور شده اند و جوان مال باخته مانده و کسبه اي که تنها با افسوس نگاهش مي کنند. روزنامه فروش سري از روي تاسف تکان مي دهد و مي گويد اين ها نامرد تر از آن هستند که فکرش را مي کني. کافي بود گلاويزشان شوي، با چاقو به حسابت مي رسيدند. سياه بازها در همهمه جمعيت گم مي شوند. آن هم با ۲۰۰ هزار تومان سود ظرف کمتر از ۵ دقيقه. به سرعت به دنبالشان به راه مي افتم. 700-800متر بالاتر روبه روي پاساژ علاء الدين يا همان بورس تلفن همراه فروش هاي تهران کارشان را تکرار مي کنند. اين بار به اميد پيدا کردن عابر طماعي ديگر. يکي از کسبه مي گويد من ۱۲ سال است در اين ميدان مغازه دارم. در تمام اين سال ها افرادي از اين قبيل مي آيند و مردم را سرکيسه مي کنند و مي روند.خيلي ها هم مي دانند اين افراد چه نيتي در دل دارند اما بازهم وسوسه امانشان نمي دهد و تن به بازي مي دهند. در تمام اين سال ها دريغ از يک برخورد انتظامي. اگر مال باخته با «کارت باز» گلاويز شود رفقايش طوري ادبش مي کنند که ديگر گذرش به حسن آباد نيفتد. کارت بازهاي اين محل اگر روزي 4-3 ميليون تومان درآمد نداشته باشند شب به خانه هايشان نمي روند.
پارک شهرآراي تهران پاتوق قماربازهاي سن و سال دار
اين جا يکي از محله هاي قديمي غرب تهران است. محله شهرآرا و البته پارک معروفش. گوشه شمالي پارک جاي بازي بچه هاست و پدر و مادرهايي که بچه خردسال دارند همراه با بچه هايشان اين گوشه پارک را براي نشستن و گذران وقت انتخاب مي کنند. اما گوشه جنوبي پارک کنجي آرام و دنج دارد براي نردبازان و شطرنج بازهاي حرفه اي که فقط به شرط باهم بازي مي کنند و غريبه اي را در بين خود بازي نمي دهند. اين جا ساعت کاري از صبح ناشتا شروع مي شود و تا شام نيمه شب همچنان چراغ قمار و شرط بندي روشن است.

اين جا همه سن و سالي دارند و تخته نرد و صفحه شطرنج براي خودش حرمتي دارد. در اين گوشه پارک هر کس وارد گود شود تخته باز نيست و اگر در بازي اول ببازد بايد به جمع تماشاچي ها بپيوندد. احمد آقا و فرهاد خان تخته بازي مي کنند. سر چه چيزي نمي دانم. چند دقيقه اي کنارشان مي ايستم. جمعيت تماشاچي زياد است اما کسي لام تا کام صحبت نمي کند. به آرامي از يکي از پيرمردها مي پرسم سر چي بازي مي کنند؟ مي گويد سر يک ميليون تومان. نکند تو هم تخته بازي؟ لبخندي مي زنم و مي گويم من همين وظيفه تماشاگري ام را انجام دهم هنر کرده ام. عده اي ديگر دور دو نفر مرد سن و سال دار که مشغول بازي شطرنج اند جمع شده اند. دو نفر براي هم کري مي خوانند و هر يک خودش را برنده بازي معرفي مي کند. بازي که شروع مي شود همه ساکت مي شوند، صدايي که به گوش مي رسد صداي اگزوز موتورسيکلت هاي عبوري و بوق خودروهايي است که در خيابان هاي اطراف پارک جولان مي دهند، جز اين صدايي از پارک و آدم هايش بيرون نمي آيد.
از يکي از تماشاچي ها مي پرسم سر چقدر بسته اند؟ طوري نگاهم مي کند که انگار گناهي کبيره مرتکب شده ام! نيم ساعتي را در پارک قدم مي زنم ولي هنوز بازي تمام نشده و نگاه ها هنوز روي صفحه شطرنج متمرکز است. علي آقا کمي دور تر روي يکي از نيمکت ها روزنامه مي خواند. مي گويد من سال هاست که بعد از بازنشستگي صبح ها و بعد از ظهرها به اين پارک مي آيم. باورت نمي شود در يک روز 6۰-50 ميليون پول اين جا جابه جا مي شود. اين جا همه شرطي بازي مي کنند، بعضي ها با مبالغ سنگين بعضي ها هم سر يک ليوان آبميوه. اما آن چه مهم است نفس کارشان است که اصلاً نمي پسندم. از طرفي تمام اين ها براي خودشان کسي هستند. بازنشسته اند اما در زمان اشتغالشان پست و مقامي داشته اند. خانواده دارند ولي متاسفانه به اين کار اعتياد پيدا کرده اند و نمي توانند ترکش کنند.
شروع ليگ برتر فوتبال و داغ شدن بازار شرط بندي

هفته سوم ليگ برتر يکي از جوان هاي فاميل با تلفن همراهم تماس گرفت و گفت برايت سوژه دارم. سوژه اش رونق گرفتن دوباره شرط بندي هاي ميليوني بر سر بازي هاي ليگ برتر آن هم در قهوه خانه هاي جنوب شهر بود. جمعه بعداز ظهر است و به سمت يکي از همين قهوه خانه هاي محله شاپور حرکت مي کنيم. بازي پرسپوليس ذوب آهن. وارد قهوه خانه که مي شويم بازي شروع شده و ولوله اي برپاست. ده نفري مي شوند که بر روي اين بازي شرط بسته اند. همان اول کار کري خواندن ها شروع مي شود. علي بر سر برد پرسپوليس يک و نيم ميليون شرط بسته و اگر ببازد بايد يک و نيم ميليون به رفيقش بدهد.
کار وقتي جالب مي شود که شرط بندها تنها به شرط بستن بر روي برد و باخت تيم ها رضايت نمي دهند و بعد از گذشت يک ربع بيست دقيقه از شروع بازي شرط بستن بر روي تعداد کرنرها و شوت هاي مستقيم به دروازه هم شروع مي شود. اما با قيمت کمتر! سوال هايم از سر کنجکاوي را از همان فاميلمان مي پرسم چون مي گويد اين ها خوش ندارند غريبه اي موقع شرط بندي در کارشان دخالت کند. محسن مي گويد: بخشي از پول هايي که افراد در شرط بندي هايشان رد و بدل مي کنند به صاحب قهوه خانه مي رسد. به همين خاطر هم اجازه مي دهد در قهوه خانه اش شرط بندي کنند. زير چشمي نگاهم مي کند و مي گويد چايي ات را بخور بريم. هر چه مي خواستي ديدي اگر سوال داشتي خودم جواب سوال هايت را مي دهم. ديده هايم را با دکتر مجيد ابهري رفتارشناس و جامعه شناس در ميان مي گذارم تا او هم به بررسي علل بروز چنين ناهنجاري هايي بپردازد و هم اين که برايمان از آسيب ها و مشکلاتي که پديده قمار و شرط بندي به همراه دارد بگويد. دکتر ابهري که سال هاست به کار پژوهشي بر روي موضوعات مختلف اجتماعي مشغول است علاوه بر آن چه در کتاب ها و مقالات علمي خوانده است به تجربيات خود در اين زمينه نيز اشاره مي کند.
شرط بندي روي پلاک خودروها
دکتر ابهری با تک تک قمار بازان و شرط بندها در موضوعات مختلف نشست و برخاست کرده تا کار پژوهشي اش را کامل کند. او علاوه بر موضوعاتي که برايش برشمردم به يک روش ديگر از شرط بندي که خودش به منظور تکميل پژوهش هايش مجبور به امتحانش شده است نيز اشاره مي کند و مي گويد: مي تواني حرف هاي من را در گزارشت بياوري.
دکتر ابهري شرط بندي بر روي شماره پلاک خودروهاي عبوري در خيابان ها را هم يکي از موارد قمار و شرط بندي مي داند و مي گويد: در خيابان جمهوري تهران مقابل ساختمان آلومينيوم عده اي از دلالان ارز يا لوازم خانگي و حتي نگهبان هاي موتورسيکلت بر سر شماره پلاک خودروهاي عبوري شرط مي بندند. این پژوهشگر براي تکميل پژوهش هايش يک صبح تا بعد از ظهر با اين افراد بازي کرده و مبلغي را هم به آنها باخته است! نحوه کارشان را که توضيح مي دهد با کنايه مي گويد: جماعت قمار باز از هر وسيله اي براي قمارکردن استفاده مي کنند. اين افراد رقم آخر سمت راست تعداد مشخصي از يک مدل خاص خودرو را به ترتيب با هم جمع مي کنند. اگر جمع اعداد بالاتر از 21شود فرد بازنده است ولي اگر کمتر شود بايد منتظر بماند تا عددي که رقيبش به دست آورده مشخص شود. حالا اگر رقم يکي 17و ديگري 20شود آن کسي پول را مي برد که جمع رقم هايش 20شده است. ابهري مي گويد: بعضي از اين افراد تا روزانه يک ميليون تومان هم درآمد دارند. دکتر ابهري قمار بازي و شکل هاي مختلف آن در قالب شرط بندي هاي گوناگون را در فضاي جامعه، نوعي ناهنجاري اجتماعي و آن را عامل آسيب هايي مانند ورشکستگي، بي اخلاقي، طلاق، اعتياد، خودکشي و نزاع هاي دسته جمعي مي داند.
رواج دوباره قمار در قالب شرط بندي هاي مختلف

او از اين موضوع که امروزه برخي از مصاديق قمار در شکل هاي مختلف و گاه گنگ در قالب شرط بندي هاي مختلف در جامعه در حال رواج است ابراز نگراني مي کند و مي گويد: متاسفانه بسياري از جوانان و حتي بزرگسالان واقعيت قمار بودن اين گونه رفتارها را درک نکرده اند و آن را نوعي سرگرمي قلمداد مي کنند. مانند شرط بندي هاي سنگيني که بر روي بازي هاي فوتبال مي شود. دکتر ابهري تاکيد مي کند شرط بندي هاي مختلف و برد و باخت هاي گوناگون همه و همه عوارض و آسيب هاي قمار را به دنبال دارند. حتي بسيار ديده شده است که فرد به بهانه سرگرمي و گذران وقت و يا به طمع برد و جبران باخت قبلي اش پا به اين ورطه خطرناک مي گذارد.
وقتي از عوارض و آسيب هاي ناشي از قمار بازي مي پرسم مي گويد: فرسودگي روح و روان اصلي ترين عارضه باخت در قمار و شرط بندي هاست که مي تواند به مرور زمان زمينه ساز خودکشي،ترک زندگي و حتي شهر و ديار آن هم به دليل ورشکستگي و شکست باشد. به همين دليل هم اين اعمال در دين مبين اسلام حرام شده اند چراکه باعث اتلاف وقت، عمر و ايجاد کينه و دشمني بين افراد جامعه مي شود. وي بر اعتياد آور بودن قمار نيز تاکيد مي کند و معتقد است :قمار درست مانند مواد مخدر و افيوني اعتياد آور است و امکان ندارد فردي پس از يک بار برد يا باخت در قمار به راحتي بتواند اين عادت را ترک کند.
ظهور قمارخانه هاي حرفه اي در شمال تهران
وي ظهور و بروز مراکز و قمارخانه هاي حرفه اي در مناطق مرفه نشين تهران را زنگ خطري براي مسئولان فرهنگي کشور مي داند و مي گويد:در اين قمارخانه ها که امکان ورود به آن ها بدون داشتن معرف معتبر امکان پذير نيست مبالغي بالغ بر صد ها ميليون تومان قمار مي شود.
براي مقابله با بروز پديده قمار چه بايد کرد؟
جا دارد مردم در صورت مواجهه با چنين مراکزي محل آن را به نهادهاي امنيتي اطلاع دهند تا از سرايت آسيب قمار به ديگر آحاد جامعه جلوگيري شود. از سوي ديگر نهادهاي فرهنگي و متوليان فرهنگ در جامعه بايد براي آگاه سازي جوانان و خانواده ها اقدام کنند و در کنار آگاه سازي، امکانات تفريحي سالم و ارزان قيمت را در اختيار مردم به ويژه جوانان قرار دهند.
قمار و شرط بندي اعتياد آور است. درست مانند اعتياد به مواد مخدر و افيوني. اعتياد به قمار و آسيب هاي گوناگون ناشي از آن ممکن است دامن گير هر فردي از قشرهاي مختلف جامعه شود. بايد مراقب وسوسه شيطان بود. صحنه هاي کارت بازي سياه بازان ميدان حسن آباد را مرور مي کنم. شايد اگر من هم اسير وسوسه هايم مي شدم فردا مجبور بودم به جاي دفتر روزنامه راهي ميدان حسن آباد شوم تا باختم را جبران کنم!
منبع: خراسان
درباره انواع اعتیاد در سایت اعتیاد بیشتر بخوانید:
مردی که زندگیاش را در قمار باخت
قمار در کازینو، بردش هم باخته!