ما نمیتوانیم با اندیشیدن هوشیار شویم/۱۸ اردیبهشت
بسیاری از اعضای اِیاِی میتوانند به زنها و مردهای به لحاظ ذهنی مستقل بگویند: «بله، ما هم مثل شما بودیم، زیادی باهوش… حتی در خفا، فکر میکردیم تنها به لطف همین قدرت ذهنمان، یک سر و گردن بالاتر از دیگران قرار میگیریم.»
(As Bill Sees It)
حتی باهوشترین آدم هم در مقابل بیماری الکلیسم نمیتوانند از خود دفاع کنند. با اندیشیدن و تفکر کردن، من نمیتوانم خود را هوشیار کنم. سعی میکنم به خاطر بسپارم هوش یک موهبت خدادادی است که من میتوانم از آن بهره ببرم، مایه مسرت است؛ مثل داشتن استعداد رقص، نقاشی یا نجاری. اما نشانه برتری من بر دیگری نیست و بدون شک ابزار کافی و قابل اتکایی برای بهبودی هم نیست؛ چرا که این قدرت برتر از من است که میتواند سلامت عقلم را به من بازگرداند، نه هوش بالا یا مدرک دانشگاهی.
(از کتاب Daily Reflections بازتابهای روزانه)
اندیشه امروز
گاهی این فکر دست از سر ما برنمیدارد که «چرا دیگر هرگز نمیتوانم مشروب بخورم؟» ما خود میدانیم که چون الکلی هستیم، دیگر نمیتوانیم مشروب بخوریم، اما چرا کارمان به اینجا کشید؟ جواب این است که در مقطعی در پیشه مشروبخواری، ما حدی را رد کردیم که به آن میگویند: «آستانه تحمل». وقتی از این حد میگذریم، وارد حالتی میشویم که اگر حتی یک پیک یا گیلاس بیشتر بنوشیم، مست لایعقل میشویم. حالا وقتی به الکل فکر میکنم، آیا آن را چیزی میبینم که دیگر اصلاً نمیتوانم تحمل کنم؟
مراقبه امروز
در یک مسابقه، آن زمان که هدف نزدیک است، قلب و عصبها و ماهیچهها و شجاعت، همه، تقریباً به ته خط میرسند. ما هم همینایم. هدف زندگی معنوی بهمان نزدیک است. تنها کاری که باید بکنیم، تلاش نهایی است. غمانگیزترین رکوردهایی که از آدمها ثبت شده، متعلق به کسانی است که با قلبهای شجاع و دلیر خوب دویدهاند، تا زمانی که به هدف نزدیک شده و بعد از سر ضعف یا زیادهروی، از پا در آمدهاند. آنها هرگز نمیدانستند که چقدر به هدف یا پیروزی نزدیک بودهاند.
نیایش امروز
دعا میکنم تا زمانی که به هدف برسم، تاب بیاورم. دعا میکنم تا لحظات آخر دست از تلاش برندارم.
( از کتابTwenty-Four Hours A Day)