بردباری حقیقی/۲۰ آبان
در نهایت همه ما به این نتیجه میرسیم که تمام آدمها از جمله خودمان به لحاظ احساسی تا اندازهای بیمار هستیم و به کرات مرتکب خطا میشویم. و بعد به بردباری حقیقی میرسیم و میفهمیم که معنای عشق حقیقی به همنوع چیست. (کتاب دوازده و دوازده، ص۹۵)
من فهمیدم که ما آدمها تا اندازهای بیمار هستیم. چرا نباید باشیم؟ کیست بین ما که به لحاظ روحی کامل باشد؟ یا به لحاظ فیزیکی؟ اصلاً مگر میشود کسی به لحاظ احساسی کامل باشد؟ بنابراین چارهای باقی نمیماند جز اینکه با هم بردبار باشیم و طوری رفتار کنیم که انتظار داریم در شرایط مشابه با خودمان رفتار کنند. عشق واقعی این است.
اندیشه امروز
من راضیام به اینکه باقی زندگیام را بدون الکل و مواد مخدر بگذرانم. یکبار برای همیشه بهترین تصمیم زندگیام را گرفتم. من به ناچار به بهترین شکل ممکن تسلیم شدم. امیدوارم که دیگر تردید به خودم راه ندهم. امیدوارم هیچ اتفاقی برایم نیفتد که مشروب خوردنم را توجیه کند. نه مرگ یک عزیز. هیچ مصیبتی در هیچ یک از جوانب زندگیام نباید مشروب خوردن من را توجیه کند. حتی اگر در جزیرهای بیابانی، دور از باقی دنیا، اما نه دور از خدا، گیر افتادهام، حتی یک لحظه هم نباید احساس کنم میتوانم مشروب بخورم یا مواد مخدر مصرف کنم. الکل دیگر در زندگی من وجود نخواهد داشت. تمام. من همیشه در امان خواهم بود، مگرکه آن اولین گیلاس را بنوشم. آیا من واقعاً به این حقیقت واقفم؟
(ترجه از کتاب: بیست و چهار ساعت در روز)
♦ ♦ ♦
زندگی آن چیزی است که به سرعت میگذرد، وقتی ما مشغول برنامهریزی برای کارهای دیگر هستیم! (توماس لامانس)
بر سر آن سالهای مشروبخوری و مصرف مواد مخدر چه آمد؟ به نظر میرسد آنقدر سریع گذشتند که چیزی هم برای ارائه ندارند. ما برنامههایی در سر داشتیم اما به آنجا که میخواستیم، نرسیدیم. همیشه همه چیز را به «فردا» موکول کردیم.
اما حالا همه چیز عوض شده! حالا ما پیرو برنامهای هستیم که کمکمان میکند هر روز را واقعاً زندگی کنیم. دیگر زمان را از دست نمیدهیم. حالا همه روز پر از زندگی است: مناظر، صداها، آدمها، احساسات؛ چیزهایی که در گذشته فرصت تجربه کردنشان را از دست میدادیم. حالا به کمک نیروی برتر، هر روزمان مهم است.
نیایش امروز: نیروی برتر، کمکم کن که امروز به ارادهی تو عمل کنم. من امروز را به تو واگذار میکنم.
عمل امروز: از امروز باید حواستان به نشانههای زندگی باشد!
ترجمه: آزاده اتحاد