نظر عصبشناسان و فیلسوفان درباره اعتیاد
گزارش نیویورکتایمز درباره اعتیاد
وقتی من در سال ۱۹۸۶ دستگیر و متهم به نگهداری به قصد فروش کوکائین شدم، هم به کوک و هم هروئین معتاد بودم. با وجود اینکه با پانزده سال حبس ابد مواجه بودم، اولین کاری که بعد از وثیقه گذاشتن والدینم و تشکیل جلسه خانوادگی انجام دادم، پیدا کردن و تزریق مخفیانه مقداری مواد اپیوئیدی نسخهای بود که میدانستم پلیس مصادرهشان نکرده بود.
میدانستم که انجام این کار، چشمانداز زندگی و روابطم را با هرکسی که برایم مهم است به خطر میاندازد. میدانستم که این کار هیچ جوره با عقل جور در نمیآید. اما من باور نداشتم که بتوانم به روش دیگری کنار بیایم. تا وقتی که بالاخره متوجه شدم نیاز به درمان دارم و در سال ۱۹۸۸ بهبودی را آغاز کردم – با چشمانداز این حکم طولانی تحت قوانین سختگیرانه راکفلر نیویورک که هنوز آینده مرا در هالهای از ابهام برده بود– دیگر واقعاً فکر نمیکردم انتخاب دیگری میتوانستم داشته باشم.
آیا مغز من را مواد مخدر از آن خود کرده بود – یا من عامدانه تصمیم گرفتم همه چیز را برای چند ساعت لذت خودخواهانه به خطر بیندازم؟ چه چیزی باعث میشود مردم به مصرف داروهایی مانند فنتانیل خیابانی که آنها را در معرض خطر مرگ روزانه قرار میدهد، ادامه دهند؟
این سؤالات در قلب سیاست مواد مخدر و نحوه نگرش و درمان ما به اعتیاد قرار دارند. اما پاسخهای سادهانگارانه تلاشها برای بهبود اختلالات مصرف مواد مخدر و کاهش انگ اعتیاد را متوقف کرده است.
اکنون تحقیقات نشان میدهد که اعتیاد به این معنا نیست که کاملاً تحت کنترل انگیزههای غیرقابل مقاومت باشید یا انتخابهای کاملاً آزادانه داشته باشید. اثرات اعتیاد بر تصمیمگیری افراد پیچیده است. درک آنها میتواند به سیاستگذاران، درمانگران و اعضای خانواده کمک کند تا به بهبودی بیماران مبتلا به اعتیاد کمک کنند.
ادعاهایی مبنی بر اینکه افراد مبتلا به اعتیاد قادر به کنترل خود نیستند دیگر رد میشود. تعداد کمی از ما در مقابل پلیس مواد مخدر تزریق میکنیم، این یعنی اکثر بیماران قادر به تأخیر انداختن مصرف هستند. افراد معتاد غالباً طی روزها و ماهها برنامهریزیهای پیچیده تلاش میکنند مواد را به دست بیاورند و مخفیانه دور از نگاه دیگران مصرف کنند که این خود باز هم نشاندهنده فعالیت هدفمند است. کسانی که حق انتخاب دارند، از سوزنهای تمیز استفاده میکنند. علاوه بر این، پاداشهای کوچک برای آزمایشهای ادرار خالی از مواد مخدر – که در درمانی به نام مدیریت غیرمترقبه استفاده میشود – در کمک به ترک اعتیاد کاملاً موفق عمل میکنند، که اگر اعتیاد قوه انتخاب را از بین ببرد، امکانپذیر نخواهد بود.
با این حال، کسانی که ادعا میکنند اختلال مصرف مواد فقط نتیجه یک سری تصمیمات خودمحور است هم با شواهد متناقضی روبهرو هستند. بارزترین آن تداوم اعتیاد علیرغم تلفات وخیمی مانند قطع ارتباط با اعضای خانواده یا دوستان، اخراج شدن از کار، بیخانمان شدن، ابتلا به بیماریهای عفونی یا زندانی شدن مکرر است.
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
نظر یک پزشک درباره اعتیاد به ماریجوانا
چگونه اضطراب میتواند به سوءمصرف الکل منجر شود
انگ اعتیاد و ترس از قضاوت، زنان را از مراجعه به مراکز ترک بازمیدارد
بیشتر افرادی که مواد مخدر را امتحان میکنند، حتی به مواد اپیوئیدی یا متآمفتامین معتاد نمیشوند، که نشان میدهد عواملی غیر از قرار گرفتن صرفاً در معرض مواد مخدر میتوانند منجر به بروز اعتیاد در افراد شود. بیشتر افرادی که گرفتار اعتیاد میشوند به سایر اختلالات روانی، دوران کودکی آسیبزا یا هر دو دچارند – تنها هفت درصد هیچ سابقه بیماری روانی را گزارش نمیکنند. تقریباً هفتاد و پنج درصد از زنان مبتلا به اعتیاد به هروئین در دوران کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند – و بیشتر افراد مبتلا به هر نوع اعتیاد حداقل یک و اغلب شکلهای بسیاری از آسیبهای دوران کودکی را متحمل شدهاند. این دادهها حاکی از آن است که آسیبپذیریهای ژنتیکی و محیطی بر خطر ابتلا به اعتیاد تأثیر میگذارد.
بنابراین، سؤالی که مطرح میشود این است؛ چگونه اعتیاد بر حق انتخاب تأثیر میگذارد؟ دانشمندان علوم اعصاب و فیلسوفان پاسخهایی به این پرسش دادهاند که میتواند به انسانیتر و مؤثرتر کردن سیاستهای مرتبط با اعتیاد و اختلال مصرف مواد کمک کند.
مغز را میتوان موتور پیشبینی در نظر گرفت که دائماً آنچه احتمال وقوع آن در آینده بیشتر است و مفید یا مضر بودن آن را محاسبه میکند. همینطور که کودکان بزرگ میشوند، احساسات و تمایلاتشان برای هدایت آنها به سمت آنچه مغزشان نیازهای اجتماعی و فیزیکی آنها را برآورده میکند، تغییر میکند. در حالت ایدهآل، ما همراه با رشد، کنترل بیشتری به دست میآوریم و توانایی انتخاب را بهینه میکنیم.
اما راههای زیادی وجود دارد که این فرایندهای متنوع میتوانند در اعتیاد به اشتباه پیش بروند و نحوه انتخاب فرد و واکنش به پیامدها را تغییر دهند.
به طور سنتی، محققان بر چگونگی تغییر تجربه مواد مخدر در طول مسیر اعتیاد تمرکز میکردند. در ابتدا، مصرف سرگرمکننده است، شاید هیجانانگیز، شاید آرامشبخش. مشکلی مانند اضطراب اجتماعی یا فقدان لذت و شادی را حل میکند. با این حال، بعد از این مرحله، اثربخشیاش کمتر میشود؛ برای به دست آوردن تأثیرات مورد نظر، مصرف بیشتری لازم است، و دوام آوردن بدون آن غیرممکن به نظر میرسد. همینطور که اعتیاد در فرد ریشه میدواند، میل به مواد مخدر تشدید میشود، حتی زمانی که لذتش کمتر میشود.
در تجربه خود من با کوکائین، این قطع ارتباط مشخصاً اتفاق افتاد. در ابتدا مصرف برایم سرخوشانه بود. در اواخر اعتیادم، دهها بار در روز تزریق میکردم، شدیداً کوکائین میخواستم، اما میدانستم که این کار باعث میشود احساس زشتی به من دست دهد. نظریه برجستگی انگیزشی نشان میدهد که اعتیاد مشکل «خواستن» زیاد علیرغم کاهش «دوست داشتن» است، که در طول زمان کمتر تحت کنترل شناختی قرار میگیرد.
در طول اعتیاد، افراد تمایل دارند که پاداشهای کوتاهمدت را بر دستاوردهای بلندمدت ترجیح دهند، به این معنی که درد ناشی از ترک را اغلب به طور نامحدود به تعویق میاندازند. این ایده، که به عنوان «تخفیف تأخیری» شناخته میشود، بیشتر به توضیح اینکه چرا افرادی با دوران کودکی آشفته و درآمدهای نامطمئن در معرض خطر بیشتر ابتلا به اعتیاد هستند، کمک میکند؛ زمانی که آیندهای بهتر بعید و نامحتمل به نظر میرسد، منطقی است که هرچه در حال و در کوتاهمدت میتواند به فرد لذت دهد، انتخاب او باشد.
چاندرا سریپادا، استاد روانپزشکی و فلسفه در دانشگاه میشیگان، استدلال میکند که تفکر تحریفشده در رفتار اعتیادآور مهمتر از میل شدید است و منجر به آنچه او کنترل «غیرقابل اعتماد» بر مصرف مینامد میشود. او بر چگونگی تأثیر اعتیاد بر جریان آگاهی ما تمرکز میکند.
چگونه مصرف الکل چرخه خواب و بیداری را مختل میکند
افسردگی تنها دلیل الکلیسم من نبود
چرا پیشگیری از اعتیاد مهم است؟
در طول اعتیاد، او میگوید که افکار ناامیدکننده درباره خود و آینده – نه فقط افکار درباره خوب بودن دارو – غالب است. در عین حال، فکر درباره پیامدهای منفی استفاده و همچنین درباره راههای جایگزین مقابله به حداقل میرسد. به مواد به عنوان راهی برای کاهش ناراحتی بیش از حد ارزش داده میشود؛ همه چیز دیگر کمارزش است. نتیجه تعادلی ناپایدار است که بیشتر اوقات هدفش نشئه کردن است.
این نظریه برای توضیح اینکه چه کسی بیشتر در معرض اعتیاد قرار دارد و چه چیزی بیشتر منجر به بهبودی میشود مفید است. عوامل خطر مانند فقر، دوران کودکی آسیبزا و بیماری روانی باعث ایجاد استرس مفرط میشوند و در عین حال، تمایل به ایجاد افکار منفی درباره خود را در فرد به وجود میآورند. در مورد من، به دلیل آنچه بعدها فهمیدم اختلال طیف اوتیسم تشخیص دادهنشده بود، افسرده و منزوی شدم – و از خودم به دلیل ناتوانی در برقراری ارتباط متنفر بودم. نتیجه یک جو روانی مساعد برای تکیه بر مواد مخدر بود، حتی زمانی که دیگر تسکینم نمیداد.
عوامل مرتبط با بهبودی – مانند حمایت اجتماعی و اشتغال– میتوانند افکار تحریفشده و ارزشگذاری بیش از اندازه مصرف مواد مخدر را خنثی کنند. اساساً، افراد زمانی که گزینههای بهتر را بشناسند و به آنها دسترسی داشته باشند، انتخابهای بهتری انجام میدهند. اگر در اتاقی محبوس شدهاید که راه فرار برایتان ناشناخته است و زیر فرش پنهان شدهاید، به همان اندازه گرفتار شدهاید که گویی آن خروجی وجود نداشته است. بهبودی من زمانی شروع شد که دیدم راه نجاتی قابل تحمل برایم وجود دارد.
به همین دلیل است که رویکردهای تنبیهی اغلب نتیجه معکوس میدهند؛ ایجاد درد بیشتر برای افرادی که مواد مخدر را تنها راه خود برای دوام آوردن میدانند، تمایل به مصرف بیشتر را افزایش میدهد. تنبیه مهارتهای جدیدی را آموزش نمیدهد که بتواند منجر به تصمیمات بهتری شود. من فقط خوششانس بودم که پیش از آنکه خیلی دیر شود کمک گرفتم.
اما اگر افراد معتاد دست به انتخابهایی میزنند که برای خودشان یا دیگران مضر است، آیا نباید مسئولیت رفتارشان را بر عهده بگیرند؟ هانا پیکارد، استاد برجسته فلسفه و اخلاق زیستی در دانشگاه جان هاپکینز، خواستار چارچوبی است که او آن را «مسئولیت بدون سرزنش» میداند. در این دیدگاه، افراد معتاد تا حدی بر تصمیمات خود کنترل دارند. با این حال، این بدان معنا نیست که آنها مستحق سرزنش هستند یا اینکه شرمساری و تنبیه آنها باعث بهبود اوضاع میشود.
در عوض، فراهم کردن مهارتها و منابع مورد نیاز افراد برای تغییر، و دلسوزانه ایجاد مسئولیتپذیری در آنها در حین اینکه یاد میگیرند انتخابهای مختلف داشته باشند، میتواند باعث بهبودی شود. (این رویکرد یک رویکرد درمانی است و هدف آن قضاوت درباره جرایم مربوط به اعتیاد نیست، اگرچه این ایده به طور بالقوه میتواند به قلمرو قانونی گسترش یابد.)
تحقیقات نشان میدهد که قرار دادن رفتار اعتیادآور در قالب یک بیماری مغزی غیرارادی، تمایل به سرزنش افراد را برای آن کاهش میدهد. اما این دیدگاه لزوماً انگ یا میل به مجازات را کاهش نمیدهد. این احتمالاً به این دلیل است که وقتی افراد را فاقد خودمختاری میبینیم، از نگاهمان از انسانیت خارج میشود و این باعث میشود بخواهیم در تلاش برای محافظت از جامعه، آنها را حبس کنیم.
مفهوم «مسئولیت بدون سرزنش» راهی برای دور زدن این موضوع ارائه میکند؛ افراد مبتلا به اعتیاد اختیار دارند، اما این اخیتار به خطر افتاده است. و این منحصر به اعتیاد نیست.
پروفسور پیکارد با اشاره به اینکه «گرسنه» بودن نمونه کلاسیکی از کاهش کنترل احساسی است میگوید: «اگر خسته و ناراحت باشم، نسبت به زمانی که در جایی شاد و پایدار در زندگی خود هستم و خوب میخوابم، کنترل کمتری خواهم داشت.»
برای بهبودی، افراد مبتلا به اعتیاد هم به مهارتهای جدید و هم به محیطی نیاز دارند که جایگزینهای بهتری ارائه کند. این به معنای پاداش دادن به افراد برای رفتار بد نیست. در عوض، باید بدانیم که مصرف اجباری و اضطراری مواد مخدر اغلب پاسخی به زندگیای است که در آن معنا و آسایش دور از دسترس به نظر میرسد، نه آنکه طلبی خودخواهانه برای لذت بیش از حد باشد.
ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد
https://www.nytimes.com/2023/04/24/opinion/addiction-free-will.html
بیشتر بخوانید