چگونه استرس مزمن خطر ابتلا به اعتیاد را افزایش میدهد؟
انسان پنجاه سال پیش ترسها و نگرانیهای کمتری داشته است
به طور کلی، زندگی میتواند مقوله یا فرایندی اضطرابآور باشد. این البته در دورههای مختلف تاریخ زندگی بشر شکل متفاوتی دارد. به عنوان مثال، در عصر شکار طبعاً میزان اضطرابی که انسان در طول عمرش تجربه میکرد، بیشتر از زندگی در عصر کشاورزی بود که تعامل انسان با طبیعت وحش کمتر شد و انسان برای تهیه خوراک و سقف نیاز نبود مستقیماً با طبیعت در ارتباط و مبارزه باشد. به زمین متکی بود، بنابراین سکونش بیشتر بود.
اما زندگی در عصر ماشین، شاید تصوری از امنیت به انسان مدرن بدهد اما در واقع، اضطرابش به دلایل فراوان بیشتر است و همینطور بیشتر هم میشود. بیراه نیست اگر بگوییم انسان مدرن پنجاه سال پیش ترسها، نگرانیها و دغدغههای کمتری نسبت به انسان امروز داشته است. البته، پیش از پیشرفت علم پزشکی و سایر حیطههای وابسته، ترس و نگرانی بابت مرگ طبعاً بیشتر بوده و کمبود امکانات زندگی را طاقتفرساتر میکرده است. یا احتمال جنگ و قحطی، گرسنگی و بیآبی هم در مقاطعی از تاریخ بشر بیشتر بوده است که اینها همه میتواند عامل اضطراب باشد. اما تو گویی این واژه این مفهوم در زمانه امروز، همین قرن بیستویکم، یا از کمی پیشتر از آن، حضور پررنگتری در زندگی انسان شهری دارد.
عوامل زیادی در بروز چنین وضعیتی مؤثر است که از جمله آنها میتوان به دغدغههای اقتصادی در جهان سوم و دغدغههای انسانمحورانهتری در جهان اول یا تفکر جهان اولی مثل بحران هویت، آزادی و عدالت اجتماعی و امثالهم اشاره کرد. از سوی، زندگی هوشمند متأثر از اینترنت و شبکههای اجتماعی به گونهای است که اضطراب زائده و لازمه آن است. نمیتوان در شلوغی حاصل از ترافیک خیابانهای شهر و گستردگی گردش اطلاعات در فضای مجازی زندگی کرد و اضطراب نداشت. نمیتوان در برابر ایماژ زندگی شهری مدرن و مطالبات از تکتک افراد جامعه و ترسهایی که القا میکند، قرار گرفت و دچار اضطراب نشد. نمیتوان نسبت به اخبار غمانگیز و وحشتزایی که تمام ابعاد زندگی را تحت الشعاع قرار میدهد، بیتفاوت و از اضطراب دور ماند. و در نهایت، نمیتوان غم نان داشت و با اضطراب آشنا نبود.
جالب این است که زندگی در این عصر با تمام متعلقاتش، همین گوشیهای هوشمند و شبکههای اجتماعی و هر چیز پرحرکت و شلوغ دیگری که پیرامونمان جریان دارد، قابلیت اعتیادزایی دارد. و استرس ناشی از آن نیز خود عامل خطر کلیدی در شروع و شکلگیری اعتیاد، تداوم، لغزش و در نهایت شکست درمان آن است. رویدادهای استرسزای زندگی به همراه مهارتهای مقابلهای ضعیف اکر با افزایش رفتارهای تکانشی و خوددرمانی همراه باشد، خطر وابستگی به مواد را بالا میبرد. اگرچه شاید رفع اضطراب به طور کامل امکانپذیر نباشد، اما باید بتوانیم راههایی برای مدیریت آن پیدا کنیم.
از نظر بیولوژیکی، رویدادهای استرسزا باعث افزایش سطح هورمونهای استرس مثل کورتیزول در خون میشوند. واکنش مقابله و گریز پاسخی طبیعی به استرس است؛ به این شکل که تمام خون بدن به عضلات سرازیر میشود تا شما را برای اقدامات لازم آماده کند.
مهم است که بین استرس مزمن و عادی تمایز قائل شویم. سطح متوسطی از استرس که چالشبرانگیز باشد و در مدت زمان محدودی اتفاق بیفتد، خوشایند تلقی میشود. یا اصلاً انسان در عصر شکار و در مواجهه با خطر بر اثر به وجود آمدن استرس ناشی از ترس به حرکت و واکنش واداشته میشد و به این شکل، امنیت و بقا جانش را تضمین میکرد؛ بنابراین استرس در مواقعی احساسی مثبت و لازم قلمداد میشود.
از سویی، بعضی افراد که صفات هیجانخواهی دارند، خود به دنبال موقعیتهای استرسزا میروند تا سطح هورمونهای استرس در بدنشان بالا برود. با این حال، استرسهای شدید، غیرقابل پیشبینی و طولانیمدت مثل تعارض بینفردی، از دست دادن عزیزان و بیکاری میتوانند درماندگی و علائمی شبیه به افسردگی در افراد ایجاد کنند. استرس مزمن همچنین خطر ابتلا به افسردگی، سرماخوردگی، آنفولانزا، سردردهای تنشی، دندان قروچه و احساس فشار و گرفتگی در گردن و شانهها را افزایش میدهد.
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
تفاوت بین اضطراب و افسردگی چیست؟
من همهچیز را باخته بودم اما حالا نویسندهای موفقم
ترومای اوایل کودکی (تروما Trauma یعنی آسیب روحی و روانی که بعد از اتفاقی ناخوشایند به فرد وارد میشود) عاملی مهم است که میتواند افراد را برای مراحل بعدی زندگی آسیبپذیرتر کند. ارتباط میان ناملایمات سالهای اول زندگی با مشکلاتی که در طول عمر، در آینده، اتفاق میافتد، با مفاهیم اپیژنتیک اجتماعی قابل درک است. تجربه سطوح بالای استرس در اوایل زندگی میتواند منجر به متیلاسیون ژنهایی شود که سیستم استرس را کنترل میکنند. این بدان معناست که ناملایمتهای اولیه در زندگی، ژنتیک ما را تغییر میدهند و در نتیجه، ما در یک وضعیت اضطراری دائمی زندگی خواهیم کرد.
محل کار موقعیت دیگری است که فرد را تقریباً به طور منظم در معرض استرس مزمن قرار میدهد. استرس مرتبط با کار ممکن است شامل عواملی مثل الزامات شغلی، توانایی داشتن کنترل بر تصمیمات و میزان حمایت اجتماعی موجود در محل کار باشد. افرادی که تصور میکنند کنترل چندانی در شغل خود ندارند، مستعد ابتلا به اضطراب و افسردگی بالینی و همچنین مشکلات پزشکی مرتبط با استرس مثل زخممعده و دیابت هستند.
یک رویداد یا موقعیت استرسزا به خودی خود آسیبرسان نیست؛ مهم این است که فرد عامل استرسزا را چگونه تفسیر کرده و چگونه با آن کنار بیاید. میتوان از ارزیابی مجدد، یعنی بررسی موقعیت به شکلی متفاوت، به عنوان یک استراتژی مقابلهای در برابر استرس استفاده کرد؛ مثلاً فکر کردن به اینکه آن اتفاق چندان مسئله مهمی نیست. عدهای شاید برای کنار آمدن با چنین موقعیتی به سیگار، نوشیدن الکل و پرخوری روی بیاورند. آنچه مهم است معنایی است که رویداد یا موقعیت پیشآمده برای فرد دارد.
شواهد محکمی در زمینه ارتباط میان استرس مزمن و انگیزه استفاده از مواد اعتیادآور وجود دارد. تحقیقات نشان میدهد که تجربیات ناخوشایند دوران کودکی مثل سوءاستفاده فیزیکی و جنسی، غفلت، خشونت خانگی و عملکرد بد خانواده با افزایش خطر اعتیاد ارتباط دارد. افزایش نرخ اعتیاد در افرادی که احساس نارضایتی در ازدواج خود یا نارضایتیهای شغلی دارند، و همینطور در افرادی که تجربه آزار و اذیت دارند، گزارش شده است.
چگونه میتوان از اضطراب بعد از ترک مواد جلوگیری کرد؟
استفاده زیاد از موبایل، اعتیاد و اضطراب میآورد
تجربه بدرفتاری و غفلت در دوران کودکی خطر اعتیاد را به طور غیرمستقیم، با کاهش میزان خودکنترلی فرد، افزایش میدهد. افراد جوانی که در معرض خطر سوءمصرف مواد قرار دارند، معمولاً خودکنترلی و کنترل هیجانی کمتری نشان میدهند. رفتارهای مبتنی بر اعتیاد آنها نتیجه تجربیات گذشته و همینطور محیطی است که در آن پرورش یافتهاند.
هرچه تعداد عوامل استرسزایی که یک فرد با آنها مواجه میشود بیشتر باشد، خطر اعتیاد او هم بیشتر خواهد بود. آنگوس دیتونِ اقتصاددان توضیح میدهد که امریکاییهای سفیدپوستی که تحصیلات کمتری دارند و در اوایل بزرگسالی در بازار کار با مشکل مواجه میشوند، احتمالاً در طول زمان با مشکلات سلامتی و شخصیای که اغلب منجر به بیشمصرفی مواد مخدر، مشکلات کبدی مرتبط با الکل و خودکشی میشود، نوعی «آسیب جمعی» را تجربه میکنند.
یک توضیح برای ارتباط قوی میان استرس و اعتیاد، نظریه خوددرمانی است. این نظریه مدعی است که فرد ممکن است برای مقابله با تنشهای مرتبط با عوامل استرسزای زندگی یا برای تسکین علائم اضطراب و افسردگی ناشی از یک رویداد آسیبزا از مواد مخدر استفاده کند. در نتیجه، میتوان گفت که مواد مخدر وسیلهای برای تنظیم هیجان و تسکین آشفتگیهای روانی است.
استرس هیجانی بالا با از دست دادن کنترل بر تکانهها و ناتوانی در به تأخیر انداختن پاداش همراه است. استرس مزمن باعث کاهش حجم ماده خاکستری مغز میشود؛ ناحیهای که با کنترل شناختی و مدیریت استرس مرتبط است. بخشی از قشر پیشپیشانی مغز که با تأمل و چارهجویی ارتباط دارد با استرس از کار میافتد. مغز تحت استرس، توانایی تعمق را از دست میدهد و خودکار میشود. کسی که استرس داشته باشد، مستعد تسلیم شدن به تکانههایش مثل سیگار کشیدن، پرخوری، مصرف الکل و سوءمصرف داروهای تجویزی برای مقابله با استرسزاهای روزمره است.
به طور خلاصه، رویدادهای استرسزای زندگی و راهبردهای مقابلهای ضعیف با آنها ممکن است خطر وابستگی به مواد مخدر را افزایش دهند. این موضوع، اهمیت درک بهتر نحوه عملکرد استرس را نشان میدهد و خاطرنشان میکند که پرورش مهارتهای مختلف برای پیشگیری و تحمل استرسزاها در حین درمان اعتیاد حائز اهمیت است.
ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد
https://www.psychologytoday.com/ca/blog/science-choice/201705/stress-and-addiction