۹ درس سختی که از ۳۶۵ روز هوشیاری گرفتم
ترک الکل شما را از درون متلاشی میکند
سی جی تورلو CJ THURLOW، نویسنده و موزیسین یک سال بعد از ترک الکل در مقالهای شخصی در مجله ووگ از تجربیاتش و آموختههایش در این دوران میگوید؛ آنچه آرزو داشت پیش از این دوازده ماه و پیش از آنکه در دام اعتیاد به الکل گرفتار شود، میدانست.
آموختن درس سخت ترک الکل برای من به این معنا بود که الکل شما را از درون متلاشی میکند و بعد در همان وضعیت به حال خود رها میکند. این سادهترین راهی است که میتوانم آن را توضیح دهم.
هیچ راه فراری وجود ندارد. نمیتوانید جایی پنهان شوید. حالا تمام تثبیتکنندههای مصنوعی را از زندگی خود حذف کردهاید و دیگر چیزی ندارید که شما را نگهدارد؛ چرا که این فرآیند، یک کار عمیقاً درونی است و شما باید هر روز بدون استثنا برای آن تلاش کنید. کار با یک دستورالعمل ساده و جنجالی شروع میشود: دیگر نباید مشروب بنوشید.
اما در زیر آن غاری نهفته است که پرسشهای بزرگ زندگی شما در آن پژواک میاندازند و در پی یافتن پاسخ غرش میکنند.
درس سخت ترک الکل
هر آنچه تا پیش از این سرکوب کرده بودید، حالا به سطح میآید. تمام چیزهایی که تا به حال به عمق درونیات خود هل داده بودید، نادیده گرفته، در نطفه خفه کرده و دور نگه داشته بودید، حالا همه با هم به این ضیافت میآیند. وظیفه شما این است که این دردهای ذهنی را یکی پس از دیگری و با دقت بررسی کنید. این فرصت به شما داده شده است که آنها را برای همیشه از وجود خود بیرون بکشید. آنچه در پی آنها باقی میماند، شناخت کاملاً تازهای از دنیا به شما میدهد. در طول این یک سال احساس میکنید مدام در حال مشت خوردن هستید، اما در همان حال که از درد به خود میپیچید، شروع به لبخند زدن میکنید.
من الکل را ترک کردم چون نمیتوانم مصرف الکلم را کنترل کنم و دیگر نمیخواهم تمام وجودم به این تعریف محدود شود. از زمانی که در نوجوانی برای اولین بار یک بطری مشروب را باز کردم و در طول این بیست سالی که مشروب مینوشیدم، نوشیدن تنها راه معاشرتی بود که بلد بودم تا بتوانم اجتماعیتر باشم. فکر میکنم بسیاری از افراد درونگرا این را درک کنند. الکل به شما یک شخصیت جدید میدهد؛ شما را پرسروصداتر و هیجانیتر از آنچه واقعاً هستید میکند و اعتمادبهنفستان را بالا میبرد.
در ذهن من تجسم فریبندگی همیشه یک زن نافرمان و یاغی بوده است. من با گوش دادن به گروههای موسیقی مثل The Slits، X-Ray Spex و Bikini Kill و تماشای برنامههای تلویزیونی معروف دهه 1990 که مربوط به زنان عصیانگر بود، بزرگ شدم. من عاشق الکل، سیگار و مواد مخدر بودم.
زندگیام حول یک آپارتمان اشتراکی در خیابان اولد لندن میچرخید و شبها برای شام یک قرص اکس (اکستسی) در بشقاب چینی با چاقو و چنگال سرو میکردیم. هیچ تلفن همراهی وجود نداشت که مثل حالا هر حرکتمان را ثبت کند. دوستانمان سرزده به خانه ما میآمدند. گاهی صبح بعد از مهمانی ساعت هشت با عینک آفتابی، تفنگهای آبی و لباس ورزشی قرمز از پنجره به داخل خانه میریختند.
درس سخت ترک الکل: شما اولین بارهای زیادی را تجربه خواهید کرد. اولین عروسی بدون الکل اولین کریسمس بدون الکل، و همینطور اولین شب سال نو و اولین تولد بعد از پاک شدن
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
بعد از هوشیاری تا چه زمانی باید برای برقراری ارتباط عاطفی صبر کرد؟
۵ تأثیر ناگوار مصرف مشروب بر بدن ما
نوشیدن برای من راهی برای ناپدید شدن بود
به یکباره تمام اینها به پایان رسیدند. در پسزمینه جنگ عراق، با سقوط مالی و ائتلاف شوربختانه حزب محافظهکار با حزب لیبرال–دموکرات که به تازگی به قدرت منصوب شده بود، سال 2010 خبر از آغاز دوره جدید و ترسناکی میداد. برادر دوقلوی تاریک فلسفه لذتگرایی، که اتفاقاً بسیار جذابتر از او هم هست، حالا سروکلهاش پیدا شده بود. همچنان سطح لذت و تفریح بالا بود، با این تفاوت که حالا یک پیچش وجودی با خود به همراه داشت. حالا لباسهای ما که زمانی مثل اسید سفید بودند، تماماً مشکی شده بودند. در آن زمان من عضو یک گروه موسیقی بودم و یک تلفن بلکبری داشتم. شبکههای اجتماعی ناگهان مهم شده بودند و دیگر نمیشد با تکان دادن نورهای درخشان در تاریکی یک کنسرت، مسائل را با غریبهها حلوفصل کرد.
با این حال، حتی با وجود اینکه سبکهای موسیقی تغییر کرد، لباسهایمان عوض شدند و جامعه رشد کرد، عادتهای من هر کجا که میرفتم با من میماندند. من حتی در عادتهایم تجدید نظر نکردم، فقط مطابق با سنم آنچه را که مصرف میکردم، ارتقا دادم.
قوطیهای مشروب سیب جای خود را به بطریهای شراب دادند. نمیدانم دقیقاً چه زمانی این اتفاق افتاد، اما ناگهان دیدم که نمیتوانم بدون اینکه اول کمی تنها بنوشم از خانه بیرون بروم یا بعد از آمدن به خانه باید به تنهایی هم مشروب مینوشیدم، بهعلاوه تمام مشروبهایی که وقتی بیرون بودم مینوشیدم.
به نظر میرسید که اگر الکل مصرف نمیکردم نمیتوانستم در هیچ سطحی با آدمها معاشرت کنم. انگار نمیتوانستم بدون مست شدن یا حداقل تا دم مستی رفتن، به قرار عاشقانه بروم، رابطه جنسی داشته باشم، یا برای اجرای کنسرتهایم حاضر شوم. دائماً حالت تهوع داشتم. تمام مدت احساس افسردگی میکردم. آن موقع نمیتوانستم برای اتفاقات زندگیام به یک علت و معلول مشخص برسم. هنوز کلمات مناسبی برای توضیح وضعیتم نداشتم. آن زمان هیچکس از کلماتی مثل «اضطراب» استفاده نمیکرد و رواندرمانی چیزی بود که فقط در سیتکامهای امریکایی اسمش را میشنیدید.
در اصل، نوشیدن برای من راهی برای ناپدید شدن بود. وقتی شخصیت مستم خودش را جلو میانداخت، خود واقعیام عقبنشینی میکرد. درست است که با شخصیت مستم خودانگیخته میشدم، اما در عین حال آدم پرخاشگری میشدم که مستعد منفجر شدن است یا در عین اینکه بسیار سرخوش و شوخ بودم، به طرز خطرناکی سربههوا هم بودم. مثلاً در تاکسی از شدت مستی بیهوش میشدم، بعد با اثرات بریدگی و کبودی روی بدنم از خواب بیدار میشدم، یا اینکه روی بهترین کفشهایم استفراغ میکردم.
تفریح و شادی بدون مشروب ممکن است
با کنار گذاشتن الکل به حرکت درآمدم
وقتی به سیوشش سالگی رسیدم، دیگر میدانستم که باید تغییر ایجاد کنم اما نمیدانستم چگونه باید آن کار را انجام دهم. پس از دو سال آزمون و خطا، بالاخره توانستم خودم را در ابتدای مسیر یک شروع جدید پیدا کنم.
تا یک مدت، در پایان هر دوره یک تا دو ماهه از ترک الکل با برگشتی بیسابقه تلاشم برای ترک را جشن میگرفتم. پس از آن دوباره الکل را کنار میگذاشتم و این روند مرا دچار یک افسردگی خفیف دائمی کرده بود.
این چرخه خماری، تمام وقت، انرژی و فضای من را در زندگی گرفته بود. در سیوهشت سالگی، دیگر میدانستم که مهمانی تمام شده است. اما آیا واقعاً میتوانستم تغییر کنم؟
کمکم تصمیم گرفتم به کنجکاویام در این مسیر اعتماد کنم. چرا که واقعاً میخواستم بدانم بعد از الکل چه چیزی منتظر من است؟ پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ چه چیز دیگری در بیرون یا درون من است؟ اگر دست از اجتناب کردن، طفره رفتن و سرزنش خودم بردارم و واقعاً گذشتهام را زیر ذرهبین بگیرم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
درس سخت ترک الکل برای من به این معنا بود که ریسمان انباشته از شرم ده سالهای را که از تجربیاتم در صنعت موسیقی جمع کرده بودم و با خود به این طرف و آن طرف میبردم، قطع کرد. وقتی چنین چیزهایی را رها میکنید، احساس میکنید فضایی در درون شما باز شده است، چرا که آن روایت خاکگرفته سرزنشبار از زندگیتان، دیگر آنجا نیست که به آن چنگ بزنید.
با کنار گذاشتن الکل، بلافاصله به حرکت درآمدم، دیگر گیر نمیکردم. تمام چیزهایی که به دنبالشان بودم، از ماجراجویی گرفته تا تنوع و تازگی، و آن جسارتی که میدانستم در درونم وجود دارد، همگی به وقوع پیوستند. من دیگر احساس نمیکنم که در زندگی خود یک مسافر هستم. ممکن است در ظاهر کاملاً بیحرکت ایستاده و منتظر آمدن مترو باشم، اما در درونم با شدت پا روی ترمز میگذارم و لاستیکها جیغ میکشند؛ بعد درحالی که یک دستمال سر به سرم بستهام از ماشین غرق در آتش بیرون میپرم.
یک سال گذشته برای من به اندازه چند سال نوری گذشت. آن پویایی و نیروی حرکت را کاملاً واقعی، همه جا و هر روز احساس میکنم. امسال و تمام سالهای بعد از آن، پیشنهاد من، کار کردن بر «ترمیم هیجانی» خود است. من این عبارت را از هنرمندی به نام لوئیز بورژوآ گرفتم که کارش بر اساس همین ایده بود که میگفت: «من از خانواده تعمیرکارها آمدهام. عنکبوت هم یک تعمیرکار است. اگر بزنید و تار یک عنکبوت را خراب کنید، او عصبانی نمیشود. او باز هم آن را میبافد و تعمیر میکند.»
همانطور که یک عنکبوت دوک ابریشم خود را میچرخاند و تارش را ترمیم میکند، انسان هم تمام آن موادی را که برای تعمیر دنیایش نیاز دارد در درون خود دارد.
چیزهای زیادی برای جشن گرفتن خواهید داشت
در ادامه، نه نکته را با شما در میان میگذارم تا در اولین سال پاک شدنتان بدانید چه چیزهایی انتظار شما را میکشند.
1.
زندگی اجتماعی شما متلاشی خواهد شد. به نظر میرسد که روابطتان با یار غارهای دوران میگساری، یا از بین رفته و دوباره با تنظیمات جدیدی ظاهر میشود، یا اینکه به کلی از بین میرود. این را به خاطر داشته باشید که بعضی دوستان شما آمادگی این را ندارند که رفیق دوران مستی خود را از دست بدهند، و در این موقعیت آنها هم یک فقدان ناگهانی را تجربه خواهند کرد. اجازه دهید این روند طی شود. همه افراد تغییراتی در گروه اجتماعی خود تجربه میکنند. ممکن است برایتان تجربه عجیبی باشد و این اشکالی ندارد. علاوه بر آن ممکن است بعضی آشنایان خود را به این خاطر که دیگر مشروب نمینوشید، شوکّه کنید. اگر کسی از شما پرسید که آیا نوشیدنی میخواهید، با «فعلاً نه» پاسخ بدهید و اینگونه جلو سؤالات بیشتر را بگیرید.
یا اینکه میتوانید یک نوشیدنی در دست داشته باشید که به نظر الکلی میآید تا با این کار دیگر کسی به شما پیشنهاد مشروب ندهد. مثلاً یک آبجو بدون الکل یا یک نوشابه با لیموترش که شبیه ودکاست، داشته باشید. اگر کسی حرفش را پیش کشید، که احتمالاً این اتفاق خواهد افتاد، ممکن است احساس کنید به شما برچسب کسی را زدهاند که نمیخواهد خوش بگذراند و نچسب است. احتمالاً کمی از این نظر اذیت خواهید شد، اما میتوانید آن را تحمل کنید.
2.
این هم یک درس سخت ترک الکل: در حالی که بدنتان تلاش میکند با زندگی جدید سازگار شود، شروع به انجام کارهای عجیبوغریب میکند. مثلاً بیشتر عرق میکنید یا سطح هورمونهای بدنتان بالاتر میرود. همچنین اشک بیشتر، شهوت بیشتر و خستگی بیشتری را تجربه میکنید. اغلب به خاطر این تغییرات نگران خواهید شد. هورمونهای شما جوری افزایش مییابند که انگار دوباره به دوران نوجوانی برگشتهاید. احساس میکنید انگار هر چیزی میتواند آتش شهوت شما را شعلهور کند، چرا که بسیار احساس زنده بودن میکنید؛ و البته به همین دلیل هر چیزی شما را به گریه خواهد انداخت. در حین دویدن گریه خواهید کرد، در حال دوچرخهسواری گریه خواهید کرد، در محل کار، در ایستگاههای اتوبوس، در حالی که به یک درخت یا دیوار یکی از ساختمانهای شهرداری تکیه دادهاید، گریه خواهید کرد. گریه میکنید و هیچ اهمیتی نمیدهید کسی شما را ببیند. آن اشکها از جایی بسیار قدیمی میآیند، و وقتی بروند، دیگر کاملاً رفتهاند. آن موقع حس خوبی خواهید داشت.
3.
شما تا یک مدت هر موقعیت اجتماعی را مثل یک حمله پانیک طولانی تجربه خواهید کرد و باید جلو خودتان را بگیرید تا جیغزنان از اتاق فرار نکنید. این قسمت، انرژی فوقالعادهای از شما میگیرد و بر شخصیتتان تاثیر میگذارد. ممکن است چیزهای عجیب و بیپردهای بگویید. احساس میکنید خود واقعیتان نیستید. پس از آن، احساس شرمندگی میکنید. این شرم بیشباهت به شرم بعد از مصرف الکل نیست، برای همین با خود میگویید که اصلاً چرا با خود این کار را میکنید؟ شاید بهتر است مشروب بنوشید تا اینکه صرفاً احساس شرم جدیدی را جایگزین شرم قبلی خود کنید. اما… نباید مشروب بنوشید. بعداً از خودتان تشکر خواهید کرد. یاد میگیرید که وقتی در یک موقعیت میمانید و احساس ناراحتی و سختی آن را تحمل میکنید، هر لحظه از آن موقعیت، لحظه بعدی را در پی خواهد داشت؛ لحظهای جدیدتر و بهتر چرا که از لحظه قبلی جان سالم به در بردید. هر بار که تحمل میکنید، قدرتتان بیشتر میشود.
4.
شما اولین بارهای زیادی را تجربه خواهید کرد. اولین عروسی بدون الکل، اولین کریسمس بدون الکل، و همینطور اولین شب سال نو و اولین تولد بعد از پاک شدن.
تمام این تجربهها مجموعه چالشهای سخت خود را خواهند داشت، اصلیترین درس سخت ترک الکل این است که دیگر هیچوقت نمیتوانید شامپاین بنوشید.
نه در واقع، اصلیترین مورد این است که احساس میکنید با سرخوش نبودن، یا همان مست نبودن، دیگران را ناامید میکنید. شما آن شخصیت را برای همیشه کنار گذاشتهاید و حالا باید یک هویت اجتماعی واقعی برای خود بسازید. البته ترسناک است اما بسیار واقعی و حقیقی. به علاوه، چیزهای زیادی برای جشن گرفتن خواهید داشت. مثلاً بیست و دوم هر ماه برایتان معنای بسیار مهمی خواهد داشت.
5.
وقتی آخر شب در زیر آسمان صاف، از خیابان قدیمی کامپتون میگذرید و بعد از میدان لستر، به سمت رودخانه حرکت میکنید، احساس میکنید که در حال قدم زدن در یک نقاشی رنگ روغن هستید و همه آدمهای دیگر در یک حرکت آهسته در حال چکه کردن و آب شدن هستند. همهچیز بسیار شبیه نقاشیهای هیرونیموس بوش به نظر میآید و بسیار شفاف از مقابل چشمان شما عبور میکند. انگار که تحت تأثیر یک ماده روانگردان باشید. احساس میکنید در یک رودخانه نقرهای درخشان در حال حرکت هستید. متوجه میشوید که حالا بیشتر میتوانید احساس غوطهور شدن را تجربه کنید، چرا که واقعیت را از بعد دیگری ادراک میکنید. این یک مکاشفه است.
6.
حالا میتوانید هر آنچه را در زندگیتان رخ داده است، به یاد بیاورید. یکی دیگر از درسهای سخت ترک الکل برا برایتان تفریف میکنم. ممکن است در حال قدم زدن در خیابان باشید و ناگهان یک خاطره سرکوبشده، ناخواسته ظاهر شود. مجبورید همانجا، درست وسط خیابان، بایستید و با این شیطان نامرئی دست به گریبان شوید. شما باید این کار را چندین بار در روز انجام دهید، تا زمانی که شیاطین درونتان شروع به عقبنشینی کنند. در این موقعیتها هیچکس نمیداند که شما در جدال با شیاطین نامرئی خود هستید، آنها فقط فکر میکنند که در حال نوشیدن قهوه هستید یا در یک جلسه کاری نشستهاید. چنین چیزی را نمیتوانید با صدای بلند بگویید. ممکن است احساس کنید دیوانه شدهاید یا به شدت احساس تنهایی کنید. اما با همه اینها در نهایت احساس آزادی بیشتری خواهید کرد.
7.
پس از گذشت شش ماه ممکن است با خود فکر کنید، تا الان که بهخوبی توانستهام پاک بمانم، پس چرا فقط یک نوشیدنی ننوشم؟ چرا که نه؟ حالا که بسیار حرفهای شدهام، میتوانم این کار را انجام دهم. این لحظه حساسی است. خودتان خوب میدانید که حتی مصرف فقط یک نوشیدنی در امروز، مساوی است با اینکه کل آخر هفته را به نوشیدن الکل بگذرانید. چون همیشه همینطور بوده است. الکل بار دیگر بر شما غلبه خواهد کرد، شما را حقیر خواهد کرد و بار دیگر از آن خسته خواهید شد. آن زمان میفهمید که دیگر هیچوقت نمیتوانید به الکل برگردید. همیشه ممکن است وسوسه شوید اما دیگر نمیخواهید موقعیت فعلی خودتان را از دست بدهید. این هم یک مکاشفه است.
8.
دیگر در بارهای مشروبفروشی برای غریبهها نوشیدنی نمیخرید، چرا که شما دیگر آن آدم سابق نیستید. دیگر خیلی سریع برای همان افراد غریبه به مسائل شخصی خود اعتراف نمیکنید و سفره دل خود را پیش هر کسی باز نمیکنید تا بتوانید با فرد همپیاله خود یک صمیمیت سرسری بسازید. دیگر از آن نقل قول قدیمی فرانسیس بیکن که میگوید «شامپاین با دوستان واقعی، دردهای واقعی با دوستان دروغین»، استفاده نمیکنید، طوری که انگار شما تنها کسی هستید که کتاب میخواند. در آخر، دیگر در اوج مستی پیامهایی نمیفرستید که باعث شود صبح روز بعد وقتی آنها را میبینید خون در رگهایتان یخ بزند.
9.
برای درک این شیوه جدید زندگی به فضای بسیار بیشتری نیاز دارید. برای سازگاری با این حساسیت جدید نیاز دارید زمان زیادی را به تنهایی سپری کنید. شما از همهچیز عقبنشینی خواهید کرد. شما به همهچیز برخواهید گشت. میتوانید بهتر بخوابید؛ جوری که انگار کسی به شما آرامبخش تزریق کرده باشد. حتی پوستتان روشنتر و شادابتر خواهد شد. خود شما هم روشنتر و شادابتر خواهید شد.
ترجمه مجله اعتیاد: آزاده اتحاد
https://www.vogue.co.uk/arts-and-lifestyle/article/what-happens-when-you-give-up-drinking