مردی که از اعتیاد به مشروب نجات یافت
همه احساسات و عواطف در من مرده بود
اکنون بیش از ۱۱ سال از آن ماجرا می گذرد و من در کنار همسر و فرزندانم خوشبختی را تجربه میکنم؛ بهطوری که دیگر رنگ موادمخدر و الکل را هم فراموش کردهام.
برق زیبایی در چشمانش میدرخشید، چهرهاش شاداب و گونههایش گل انداخته بود. حیرت زده فقط نگاهش میکردم. او «کاظم» چند ماه قبل نبود! دستش را کشیدم و به داخل پاتوق دعوتش کردم تا مانند گذشته کنار بساط موادمخدر و الکل از سرگذشتاش بپرسم. باز هم با یکدیگر هم پیاله شویم. اما او مرا به پاتوق خودش دعوت کرد و مصر بود که دقایقی را همکلام شویم. هنوز بیشتر از دو ساعت از این ماجرا نگذشته بود که خودم را در یک مکان عجیب دیدم.
اینها بخشی از اظهارات مرد 43 سالهای است که با یاری یکی از دوستانش و توکل به خدا دست به زانو گرفت تا خود را از مرداب مواد افیونی و الکل بیرون بکشد. او که اکنون بیش از 11 سال است زندگی عاشقانهای دارد و دیگر حتی بوی موادمخدر و الکل را حس نکرده است دربار دورههای تلخکامی و روزگار سیاهش گفت: از همان دوران کودکی یک حس خود کم بینی همواره آزارم می داد. با آن که در خانوادهای کاملا مذهبی رشد کردم اما همیشه دوست داشتم این حس را به نوعی از خود دور کنم.
اما متاسفانه به بیراهه رفتم و مسیر اشتباه را انتخاب کردم. آن روزها 17 بهار بیشتر از عمرم نگذشته بود که برای جبران این حس زجرآور سیگار را گوشه لبم گذاشتم تا یک حس بزرگ بینی داشته باشم. به خاطر ترس از خانواده چند نخ سیگار می خریدم و در مکانهای خلوت و دورافتاده مصرف میکردم. یک سال بعد از این ماجرا بود که از طریق دوستانم با الکل آشنا شدم.
انجمن الکلیهای گمنام ایران www.aairan.org
گمشده من مشروب بود
روز اول احساس می کردم گمشدهام را پیدا کردهام و در عالمی دیگر سیر میکنم. طولی نکشید که به یک الکلی حرفهای تبدیل شدم. اما هنوز هم ترس از افشای این موضوع آزارم میداد تا این که به توصیه دوستان هم پیالهایام به مصرف مواد مخدر صنعتی (شیشه) روی آوردم. چرا که نسبت به الکل بویی نداشت و راحت تر به مصرف آن ادامه میدادم. در همین روزها بود که عاشق دختری زیبا شدم و او را خواستگاری کردم اما به همسرم گفته بودم از دود و دم تنفر دارم به همین دلیل از ترس آن که او بویی از اعتیادم ببرد در خانههای دوستانم یا پاتوقهای مجردی و به دور از چشم اعضای خانوادهام به مصرف موادمخدر میپرداختم. تا جایی که دیگر بعد از 15 سال مصرف مداوم به یک مرده متحرک و بردهای بیاختیار تبدیل شده بودم. دیگر هیچ وقت از مصرف مواد لذت نمیبردم. دوست داشتم شب که پلکهایم را روی هم میگذارم هرگز صبح فردا را نبینم. بارها تصمیم به ترک گرفتم اما با اولین تماس دوستانم خیلی سریع کنار بساط مینشستم و باز روز از نو، روزی از نو!
دیگر به گرگ تنهایی تبدیل شده بودم که با هیچ کس ارتباطی نداشتم و همه اوقاتم را با دوستان مانند خودم میگذراندم حتی به افسردگی همسر و فرزندم نیز توجهی نداشتم.
در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید
نجات از اعتیاد به مشروبات الکلی
در واقع در این دنیا زندگی نمیکردم چرا که همه احساسات و عواطف در من مرده بود. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که در پاییز سال 1386 هنگامی که در یکی از پاتوقهای حاشیه شهر پای بساط نشسته بودم یکی از هم پیالههای قدیمیام به سراغم آمد. او دعوت من به پاتوق را نپذیرفت و مرا به خانه خودش دعوت کرد. باورم نمیشد این چهره زیبا و چشمهای سفید از آن کاظم باشد!
هنوز در افکارم غوطه ور بودم که «کاظم» از جلسات الکلیهای گمنام (A.A) برایم سخن گفت که چگونه با روش آنها دیگر وسوسه نوشیدن الکل و مصرف موادمخدر را ندارد. دو ساعت بعد خودم را در یک مکان و جلسه عجیبی پیدا کردم که همه آنها سرگذشتی شبیه من داشتند.
اکنون بیش از 11 سال از آن ماجرا میگذرد و من در کنار همسر و فرزندانم خوشبختی را تجربه میکنم. به طوری که دیگر رنگ موادمخدر و الکل را هم فراموش کردهام…
ماجرای واقعی… با همکاری انجمن الکلیهای گمنام