معتاد ایرانی در زندان استرالیا

کمک به معتاد ایرانی در زندان استرالیا

می‌خواهم شکرگزار باقی بمانم

    یک جوان معتاد ایرانی که در زندان استرالیا اقامت داشت، یک تکه کاغذ که روی آن نوشته بود “NA” را به دست این دخترخانم داده و از طریق مترجم، با التماس از او خواسته بود که ترتیب ملاقاتش را با یکی از اعضای انجمن معتادان گمنام بدهد.

    من ده‌ها سال است که در برنامۀ NA هستم. اولین برخورد من با انجمن معتادان گمنام در سال 1981 (1359 شمسی) بود. این آشنایی از طریق بخش روانی بیمارستانی که من بارها توسط دادگاه‌های مواد مخدر به ‌آن‌جا فرستاده شده بودم، رخ داد. در طول سال 1980 آن مرکز توان بخشی برای من همانند یک درب گردان شده بود و من دائماً مشغول ورود و خروج توسط آن بودم.

    در آن زمان من به هیچ وجه به پاک شدن و پاک ماندن علاقه‌ای نداشتم ولی در عین حال نمی‌خواستم از زندان هم سر در بیاورم و بدین ترتیب بذر اِن اِی اصطلاحاً در من کاشته شد. بالأخره در سال 1986 (1364 شمسی) طبق تصمیم خودم از «وولانگان» به قسمت دیگری از کشور به نام «غرب استرالیا» نقل مکان کردم. این برای من نزدیک ترین محل به خارج از کشور محسوب می‌شد. البته این فکر تصوری بیش نبود. بعدها دریافتم که چقدر رابطۀ من با آنهایی که از خارج به استرالیا آمده بودند متفاوت خواهد بود. درمانده و سر‌خورده، در جلسات NA مواد را ترک کردم و پاک شدم اما هنوز الکل را به عنوان یک مادۀ مخدر قبول نداشتم. بعد از یکی دو سال بهبودی تصمیم گرفتم فرضیۀ خود در مورد مادۀ مخدر نبودن الکل را به اثبات برسانم. که فکر می کنم بتوانید نتیجۀ کار را پیش بینی کنید!

    من بالأخره قبول کردم که مبتلا به یک بیماری هستم که تحت هر عنوانی یک پدیدۀ پیشرونده است. در ضمن قبول کردم که الکل نیز نوعی مادۀ مخدر است. در سال 1989 (1368 شمسی) شکست خورده و ناتوان و با داشتن تمایل برای انجام هر کاری که برای بهبودی لازم است، به انجمن بازگشتم. از آن موقع تا به حال اجبار به مصرف نداشته‌ام.

    انجمن اِن اِی
    دلیل و نکتۀ قابل اهمیت در انجمن اِن اِی «همبستگی» مشترک ماست

    معتاد ایرانی در زندان استرالیا

    از جزئیاتی که بعدأ اتفاق افتاد نگفته رد می‌شوم تا به داستان واقعی که موضوع این مقاله است، برسم. یکی دو هفته پیش من مسئول خط تلفن ناحیه معتادان گمنام بودم و تماسی را که از طرف یک دختر خانم داوطلب در مرکز تأدیبی مهاجرت در غرب استرالیا (من حتی نمی‌دانستم چنین مکان‌های وجود دارند!) گرفته شده بود، پاسخ دادم. یک جوان ایرانی که در آنجا اقامت داشت، یک تکه کاغذ که حاوی کلمۀ NA بود را به دست این دخترخانم داده و از طریق مترجم، با التماس از او خواسته بود که ترتیب ملاقات او را با یکی از اعضای معتادان گمنام در استرالیا بدهد.

    من از شنیدن این خبر هیجان‌زده شدم چون توسط خدمتی که در ساختار خدماتی منطقه دارم، می‌دانستم که جلسات انجمن اخیرأ در جزیرۀ کریسمس و همچنین در مرکز تأدیبی سیدنی، آغاز شده‌اند. در ضمن در آخرین جلسۀ کمیتۀ خدماتی منطقه ما سه عضو ایرانی داشتیم که اخیرأ و با برنامه‌ریزی قبلی با کمیتۀ خدماتی، جلسه ای را در یک پارک در غرب سیدنی شروع کرده بودند. تصور کردم که چنین کاری اگر غیرممکن نباشد، حداقل مشکل خواهد بود. بنابراین ما به همه اطلاع رسانی کردیم که اگر کسی فارسی صحبت می‌کند با ما تماس بگیرد. بالأخره در یکی از جلسات خدماتی ما یکی از خدمتگزاران خبر داد که یکی از اعضای گروه خانگی‌اش به نام ایمان، فارسی صحبت می‌کند. جمعۀ گذشته من ایمان را در پارکینگ مرکز تأدیب ملاقات کردم و ما به اتفاق کلِیر، دختر خانمی که با ما تماس تلفنی گرفته بود، برای دیدن علی به داخل مرکز تأدیب رفتیم. علی به من اجازه داده که در اینجا قسمتی از داستانش را بازگو کنیم. داستان یک معتاد ایرانی در زندان استرالیا

    رهایی از اعتیاد
    علی پس از ترک ایران خود را به اندونزی رساند و پس از یک سفر هولناکِ سه روزه با کشتی به استرالیا رسید. او بلافاصله بازداشت شده و به قرارگاهی در جزیرۀ کریسمس برده شد و به زندان افتاد

    علی، معتاد ایرانی در زندان استرالیا،  یازده سال پیش در ایران برای اولین بار وارد انجمن معتادان گمنام شد. او و پنج تن دیگر به‌طور مخفی و با نشستن روی یک زیلو در یک پارک، جلسه برگزار می‌کردند. علی چهار ماه پاک ماند و سپس برای چهار سال دیگر به مصرف مواد ادامه داد. چند هفتۀ پیش او در مرکز تأدیب پِرث (نام شهری در استرالیا) به مقطع پاکی هفت سال رسید. او یکی از اعضای انجمن جهانی معتادان گمنام است.

    علی ایران را ترک کرده و خود را به اندونزی رساند. در آنجا سوار یک کشتی شده و پس از یک سفر هولناکِ سه روزه به استرالیا رسید. او بلافاصله بازداشت شده و به قرارگاهی در جزیرۀ کریسمس برده شد، جایی که هفت ماه در حبس بود و قادر نبود با هیچکس بیرون از این مرکز تأدیب صحبت کند. سپس بدلیل نیاز مبرم به یک عمل جراحی، او را به پرث منتقل کردند. او درآنجا تحت عمل قرار گرفت و در زمان ملاقات با ما، دو ماه را در این مرکز تأدیب سپری کرده بود.

    ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر

    پس از اولین ملاقات ما با علی، این معتاد ایرانی در زندان استرالیا،  کلِیر توضیح داد: تکه کاغذ حاوی واژۀ NA را که علی به او داده بود، کاملأ مچاله شده و حروف نوشتۀ روی آن کج و معوج و تقریبأ ناخوانا بودند. علی این تکه کاغذ را طی سفر طولانی خود از ایران به اندونزی به جزیرۀ کریسمس و در پایان به پرث حمل کرده و در دست کلِیر گذاشته بود. او در این مدت منتظر بوده و دعا می‌کرده که شخص مورد اعتمادی را پیدا کند تا در وحلۀ اول بتواند گمنامی خود را نزد او بشکند و سپس از وی تقاضای کمک کند. کلِیر گفت نمی‌توانست به راحتی نگاه‌های التماس‌آمیز علی را فراموش کند.

    لوگو انجمن معتادان گمنام
    خدمت کردن یكی از اصلی ترین قسمت‌های پروسه بهبود در اِن اِی است

    جلسه‌ی اول ما خیلی احساساتی بود و چشمان همۀ ما اشک‌آلود شده بود. علی گفت: «دیگران در این مرکز تأدیب دعا می‌کنند از این زندان آزاد شده، مشروب خواری کنند و اعضای جنس مخالف را ملاقات کنند.» او دعا می‌کرد تا آزاد شده و به یک جلسۀ NA راه بیابد و یا اینکه کسی از اعضای انجمن به دیدنش بیاید. علی سپس گفت که با دیدن ما تمام مشکلات خود را فراموش کرده و هرچه را که راجع به انجمن از یاد برده بود، مجددأ به خاطر آورد.

    دیروز سی و پنجمین سالگرد تولد علی بود. من و ایمان به همراه دو عضو دیگر انجمن به نامهای جُودی و گلن، به دیدن علی رفته و هشت عدد کارت تولدی را که بوسیلۀ اعضای سه تا از گروه هایمان امضا شده بودند، به علاوۀ یک سکۀ هفت سالگی و یکی از نسخه های محدود کتاب پایه (می دانم که این به زبان انگلیسی است اما یک روز علی قادر به خواندن آن خواهد شد!) به او دادیم. همچنین و بطور خارق‌العاده‌ای یک چیپ مشکی و یک کتاب پایۀ فارسی نیز به علی تقدیم شد. نشریات فارسی را یکی از اعضا در جلسه‌ای به من داده بود. او گفت گروه خانگی‌اش این نشریات خارجی را که به زبان ناشناسی نوشته شده‌اند (و معلوم نبود چطوربه ایشان واگذار شده بودند) در اختیار داشت و آنها را به من تحویل داد.

    ما همه از ته دل خندیدیم و صدای خندۀ ما آنقدر بلند بود که زندان‌بان‌ها چندین بار به محل جلسۀ ما سرکشی کردند. تصور نمی‌کنم چنین خنده‌هایی زیاد در این مرکز تأدیب شنیده شود.

    روز بعد تقاضای ویزای علی رد شد. البته انجمن ما در غرب استرالیا نمی‌تواند هیچ کمکی در رابطه با فرایند تقاضای ویزا ارائه دهد اما منطقۀ ما در غرب استرالیا و همچنین اعضای انجمن از دیگر نقاط آن، بسیار تحت تأثیر داستان علی قرار گرفته و راجع به آن مشارکت کرده‌اند. من فقط می‌خواستم قسمتی از این داستان فوق‌العاده را با همۀ شما در میان بگذارم. علی می‌داند که او در قلب ماست و ما برایش دعا می کنیم. او همچنین می‌داند که هیچوقت تنها نیست.

    یک گروه هفت نفره از اعضا مرتب به دیدن علی، می‌روند. علی توضیح داد تلاتمی را که در ذهن و افکار خود احساس می‌کند، فقط با مشارکت و گفتگو با معتادان دیگر تسکین می‌یابد.

    امروز همه اعضای ان ای اینجا داستان معتاد ایرانی در زندان استرالیا را شنیده‌اند.

    ارزش درمانی کمک یک معتاد به معتاد دیگر
    چشمان همۀ ما اشک‌آلود شده بود. علی گفت: همه دعا می‌کنند از این زندان آزاد شده، مشروب خواری کنند و اعضای جنس مخالف را ملاقات کنند. من دعا  می‌کنم زودتر برم جلسه اِن اِی.

    اگر معتادان گمنام نبود من الان زنده نبودم

    انجمن معتادان گمنام خارق‌العاده‌ترین گروهی از مردم است که من تا به حال افتخار آشنایی با آن و همچنین عضویت در آن را داشته‌ام. علی از شما برای پذیرش با آغوش باز در خانواده‌مان تشکر می‌کند. من از علی خواهش کردم که داستان خود را برای مجلۀ NA Today بنویسد (منتظر دریافت این مجله به زبان فارسی باشید!)
    من از NA به خاطر حمایت همیشگی‌اش تشکر می‌کنم. شما سالها تور ایمنی من بوده‌اید. زمانی که من به کمک در موارد مختلفی مانند تعادل، ارتباط گذاشتن، راحتی و غیره نیاز دارم، به NA می‌آیم.

    من از اعضای تازه وارد شنیدم که NA مانند سوپ مرغی برای روح ماست که در زمان ابتلا به بیماری، حال ما را بهتر می‌کند. وقتی این را شنیدم بخودم گفتم، بله من اینجا هستم که کاسۀ سوپم را دریافت کنم. هرطور که می‌خواهید این را بیان کنید ولی اگر درب انجمن معتادان گمنام به‌روی من باز نبود، من الان زنده نبودم و مشغول لذت بردن از زندگی و بعضی اوقات استقامت در مقابل مشکلات آن نبودم. و سنت‌ها… خوب تا آنجا که به من مربوط میشود، آنها دلایل اصلی باقی ماندن من در جلسات NA می‌باشند.

    هفتۀ پیش یکی از اعضای گروه که به دیدن علی رفته بود می‌گفت علی قبلاً خدمت می‌گرفت تا سپاسگزاری خود را نشان دهد، اما الان متوجه شده که خدمت می‌کند تا سپاسگزار باقی بماند. تجربۀ اخیر من در رابطه با این خدمتِ بخصوص، تأثیر عمیقی روی من و همچنین عمق سپاسگزاریم نسبت به NA گذاشت. یک سپاسگزاری که با هرچه بیشتر پاک ماندن و خدمت کردنِ من در این انجمن، بطور مداوم درحال افزایش است.

    اکنون دوماه از زمانی که شروع به نوشتن این داستان کردم می گذرد و چیزی که خیلی جالب به‌نظر می‌آید عکس العمل و چهرۀ متعجب زندان‌بان‌های مرکز تأدیب در مواقعی است که ما به ملاقات علی می‌رویم. احتمالأ علاقۀ دوطرفه‌ای که بین ما دیده می‌شود آنها را متعجب می‌کند. البته ما خودمان دقیقأ مفهوم آن همدلی را که بلافاصله نسبت به یکدیگر حس می‌کنیم، می‌دانیم. دلیلی که هیچ ربطی به گذشتۀ ما، اعمال قبلی ما، رنگ پوست ما، مذهب و عقاید ما و حتی بی‌مذهبی ما ندارد. آن دلیل و نکتۀ قابل اهمیت در اینجا «همبستگی» مشترک ماست.

    نوشتۀ سو. کِی – غرب استرالیا
    NA Today Magazine, July 2011
    وب سایت انجمن معتادان گمنام در استرالیا

    درباره اعتیاد در مجله اعتیاد بیشتر بخوانید:

     افت و خیزهای یک زندگی پرماجرا

    تنها فرزند بیمار خانواده

    رابطه راهنما و رهجو در معتادان گمنام

    برچسب‌ها